به یاد توام ،حتی اگر قرار باشد هر شب
دلتنگیهایم را با خود زمزمه کنم و شبی دیگر از فرط تنهایی به دنبال بهانه
ای بگردم تا برای تو بنویسم .من از مقصدها پی به مقصودها دویدم تا شاید
اشکهایم را به اسارت گیرم .اما نشد .من بهار عشق را دیدم و باور کردم و هر
شب در دفتر خاطراتم نوشتم .من از غم عشق در اضطراب بودم و تو گرفتار سکوت
سنگینی بودی .من تمام هستی ام را در نبرد با این عشق آتش زدم .سوختم و به
عشق تو تمام صبر و قرارم از دست رفت .اما دریغ آرزوی با تو بودن چو دردی
کهنه همیشه بر دلم خواهد ماند .