تحقیقات جدید می گوید گوشه گیری و احساس تنهایی دستگاه ایمنی بدن را ناتوان می سازد و ... |
ترجمه شده از : www.kaheel7.com
هــمـانـطـورکــه خــوردن شــراب حــرام اســت ، خــوردن غــصـه هــم حـــرام اســت و خـــوردن هـیـچ چــیـز مــثـل خــوردن غــصـه حــرام نــیـسـت ... اگـر مــا فـهـمیدیــم کــه جـهان دار عــالم اوســت ، دیــگـر چـه غصــه ای بــایـد بخـــوریـم ؟..... "دکتر الهی قمشه ای"
تصاویرى که
در این مطلب می بینید، از عکس تعدادی از شناسنامه های زنان ایرانى متولد
١٣٢١ که توسط نجف شکری در پروژه ى عکاسى ایراندخت، استفاده شده اند. یک
روز پاییزی سال ۱۳۸۶ نجف شکری در مسیر کار خود بود که در سطل زباله نزدیک
خانه اش در جنوب شهر تهران چیز جالبی پیدا می کند. در سطل زباله سازمان
ثبت احوال، شناسنامه هایی از دختران متولد ۱۳۲۱ را پیدا می کند که مدت ها
بود از رده خارج شده بودند. اینگونه بود که تصمیم می گیرد به آفرینش پروژه
ای هنری دست بزند، با مجموعه ای از عکس های شناسنامه های یک نسل. نام
پروژه را ایراندخت می گذارد. ایراندخت، نامی رایج در ایران است که می
تواند نام هر دختر ایرانی باشد.
پروژه شکری بر روی عکس ها تمرکز می کند، و از ذکر نام ها و اطلاعات شخصی
چشم می پوشد چرا که این عکس ها دیگر معرف افراد مشخصی نیستند، بلکه بیانگر
دوره ای خاص است، با ژست های مد آن روز، مدل موها، لباس ها، آرایش ها و
تمام سبک هایی که گویی به گذشته های دور تعلق دارد. آنروزها هرچند در بین
زنان، بی حجابی ممنوعیتی نداشت اما حجاب هم حرمت داشت.
اعوذ بالله من شر نفسی و من شر الشیطان اللعین الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مردی
داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت
بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی
با سرعت باورنکردنی به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر
که خیلی گرسنه بود به او نزدیک و نزدیک تر می شد که ناگهان مرد چاهی را
در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به
داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد
و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری
بزرگ برای بلعیدن وی لحظه شماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از
دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه از پایین چاه
از طناب بالا می آیند و همزمان طناب را میخورند و می بلعند. مرد که خیلی
ترسیده بود با شتاب فراوان طناب را تکان میداد تا موش ها سقوط کنند اما
فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب با دیواره ی چاه برخورد میکرد
که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد.
خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که
آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن
عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید. خواب
ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که
تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت (عزراییل) بوده
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردن
همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند.
مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای.
بار الها از فتنههای دنیا به تو پناه میبریم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ