نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

تونیستی

باران غریبانه می بارد و تو نیستی .چه هوای دلگیریست وقتی شهر تنهایی ام با قطره های باران چشمهایم از عطر یاد تو خیس می شوند و زمزمه های دلتنگی ام به گوش کوچه پس کوچه های دلم می رسد .نمی دانم مسافر کدامین راه بوده ای که دیر کرده ای .

دل نوشته ....

 

گاهی وقتا مجبوری احمق باشی...

روی کاغد مینویسم دستان تو...

و روی ان دست میکشم....


 

هعی دلم...........

 

آنگاه که دلم پیش دلت بود گرو

دستان مرا فشردی که نرو

آنگاه که دلت بر دیگری مایل گشت

کفشای مرا جفت کردی که بروووو.

عاشق شدن آن نیست که یک دل به صد یار دهد

عاشق آن است که صد دل به یک یاردهد.

 

در کنج دلم کسی خانه ندارد

کسی جای در این خانه ی ویرانه ندارد

دلرا به کف هر که دهم باز پس آرد

کس جای نگه داری این دل دیوانه ندارد.

 

i love u

 

پس این چی؟؟؟؟؟؟

از کارتون توی یک اداره مدرن راضی نیستین؟


پس این چی؟؟؟؟





هنوز هم از گرسنگی مینالید؟



پس این چی؟!



از خواب توی تخت خواب سفتتون خسته شدین؟


پس این چی؟!



هنوز قدر محبت و مراقبت های والدینتون رو نمیدونین؟



پس این چی؟!




راحتی و آسایش باعث میشه وقت مطالعه خوابتون ببره؟




پس این چی؟!



آیا آرامش و لذت یک حمام گرم رو دارین و باز هم از زندگی مینالین؟


پس این چی؟!


اینهمه مارک کافی نیست؟ مارک های جدید تر میخواین؟

پس این چی؟!




کار دیگه ای برای انجام دادن ندارین؟



پس این چی؟!



آقا منتظر چی هستی بیا این همه تبعیضو نمیبینی؟؟؟

ماجرای شگفت انگیزی از عشق مادر♥

3xx2nabubdaobwgp1zfb.jpg

 

 

کارولین ایسبِستِر، به دلیل عفونت رحم در هفتۀ 24 مجبور به زایمان زودرس میشود

 

دکتر به او گفته بود نوزاد 1 دقیقه بیشتر زنده نخواهد بود ضربان قلبش در هر 10 ثانیه 1 بار میزند


مادر تنها شانس خود را برای به آغوش کشیدن و حس کردنِ نوزادش امتحان کرد بدن سرد نوزادش را روی قفسۀ سینه اش زیر پتو در آغوش کشید


اشک از دیدگانش جاری بود


ناگهان گرمای تن نوزادش را حس کرد،تپش قلبش را شنید


در کمال ناباوریِ پزشکان ، "راشل"نوزاد خانم "کارولین" نفس کشید


نوزاد زودرس که پزشکان از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند، به خواست خُدا و عشق بیکران مادر زنده ماند.....

انسانم آرزوست...

اشکی در گذرگاه تاریخ

ازهمان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق وخون،دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

..........................................

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نیست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت وکور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت،مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است

" زنده یاد فریدون مشیری"

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به آسمان چه می نگری ز بحر دیدن حور؟

زمین پراز فرشتگان کوچک و غمگین است

" انسانم آرزوست "

روزگاریست که شیطان فریاد میزند: آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد ...