اشکی در گذرگاه تاریخ
ازهمان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق وخون،دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
..........................................
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نیست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت وکور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت،مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
" زنده یاد فریدون مشیری"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به آسمان چه می نگری ز بحر دیدن حور؟
زمین پراز فرشتگان کوچک و غمگین است
" انسانم آرزوست "
روزگاریست که شیطان فریاد میزند: آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد ...