نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

داستان ضامن آهو


"داستان ضامن آهو"حقیقت یا افسانه؟

 

 


 

ضامن آهو، یکی از القابی است که در میان توده مردم به امام هشتم حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه نسبت داده شده است، و حتی برخی از محققان این لقب را برگرفته از داستان‌های گوناگونی می دانند که در کتب تاریخی نقل شده است که مشهورترین آن بدین صورت می باشد که:

 

روزی صیادی در بیابان طوس آهویی را دنبال می کند. اتفاقاً امام رضا علیه السلام در آن نواحی تشریف فرما بودند و آهو به امام پناه می برد، امام حاضر می شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی پذیرد. در این هنگام آهو به زبان می آید و به امام عرض می کند که من دو بچه ی شیری دارم که گرسنه اند و چشم براهند و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمائید که بروم و بچگانم را شیر بدهم و برگردم و خود را تسلیم صیاد کنم. امام هم ضمانت آهو را می کند و آهو می رود و به سرعت بر می گردد ، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می بیند و وقتی می فهمد که ضامن آهو، امام علیه السلام می باشند، منقلب می شود و آهو را آزاد می کند.

 

اما آنچه که در منابع روایی معتبر در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است داستانی متفاوت و در عین حال معقول و موجه می باشد که علامه مجلسی (ره) آن را از برکات قبر آن امام همام دانسته و از آن به عنوان "برکات رضویه" یاد کرده است. ایشان این داستان را از کتاب شریف « عیون اخبار الرضا » تألیف عالم و محدث بزرگ شیعه ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ملقب به شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل فرموده است، بدین ترتیب که:

 

ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی که حاکم طوس بوده روایت کرده : « در روزگار جوانی نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه متعرض زائران می شدم و لباس ها و خرجی و نامه ها و حواله هایشان را به ستیزه می ستاندم روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم، یوز هم چنان دنبال آهو می دوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد و یوز روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی شد هرچه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی جست و از جای خود تکان نمی خورد ولی هر وقت که آهو از جای خود دور می شود یوز هم او را دنبال می کرد اما همین که به دیوار پناه می برد یوز باز می گشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن مزار داخل شد من وارد رباط ( تعبیر جالبی از مزار امام رضا علیه السلام در آن عصر) شدم و از ابی نصر مقری (خادم مزار) پرسیدم که آهویی که هم الان وارد رباط شد کجاست؟ او گفت: ندیدمش. آن وقت به همان جایی که آهو داخلش شده بود در آمدم و پشگل های آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را ندیدم .پس با خدای تعالی پیمانه بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیایم و از آن پس هر گاه کار دشواری به من روی می آورد و گرفتاری پیدا می کردم بدین مشهد روی و پناه می آوردم... و هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد ....»

 

البته خوانندگان فاضل استحضار دارند که شیخ صدوق (ره)، این کتاب را جهت اهدا به صاحب اسماعیل بن عباد طالقانی (متوفی در سال 385هجری) وزیر ایرانی سامانی که خود یکی از بزرگ‌ترین ادبا و شعرا و متکلمین و ناقدین ادب در قرن چهارم است، تألیف فرموده و این کتاب شریف، علاوه بر، دربرداشتن اخبار مربوط به حضرت رضا علیه السلام از لحاظ ادبی و تاریخی نیز مرجع معتبر و مستندی به شمار می‌رود.شیخ (ره) در این کتاب همچنان که از بسیاری مشایخ ثقات و محدثین رضوان الله علیهم ، نقل و روایت می کند از بسیاری از ادبا و شعرا و مورخین به نام نیز با‌ واسطه یا بدون ‌واسطه نیز نقل و روایت می‌فرماید. اما نکته قابل توجه در اینجا این است که در خلال کتاب « عیون اخبار الرضا » چند بار که شیخ حدیث یا مطلبی را نقل فرموده که خود صددرصد اعتقادی به صحت روایت یا وثوقی به سلامت سند آن یا اطمینانی به ثقه بودن راوی آن نداشته است (ولو آن که آن را از مشاهیر هم نقل فرموده باشد) بی‌اعتمادی خود را به آن مطلب تصریح می‌فرماید. از جمله در صفحه 350 که می‌فرماید:«قال مصنف هذا الکتاب، روی هذا الحدیث بریئی من عهدة صحته»؛ یا در صفحه 192: «کان شیخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الولید رضی الله عنه سیئی الرأی فی محمد بن عبد الله المسمعی راوی هذا الحدیث وانما اخرجت هذا الخبر فی هذا الکتاب لانه کان فی کتاب الرحمه وقد قرأته علیه فلم ینکره و رواه الی»؛ اما داستان آهو صددرصد مورد قبول شیخ صدوق (ره) قرار گرفته و ادنی شبهه در صحت آن به خاطر شریفش خطور نکرده است.

 

به هر صورت، ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقب ساختن حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد، و لا غیر؛ و به قراری که ملاحظه فرمودید، داستان کاملاً واقعی و موجه و معمولی به نظر می‌رسد.

 

یه حس خوب



سلام بچه ها

قبول دارین این حس خیلی خوبه:

آهسته آهسته قدم برمی‏داری، ذکر گویان از کوچه خیابان های اطراف حرم می گذری

، نزدیک تر که می‏شوی ناگهان قلبت تندتر می‏زند،

انگار که هم تو منتظر دیدن رویش بودی هم او منتظر دیدنت بوده،

بالاخره خودت را به قطعه‏ای از بهشت می‏رسانی،

شاید دوست داری از باب الجواد وارد صحن شوی شاید هم از باب الرضا،

سلام می‏کنی،

چشمت مست تماشای گنبد طلا می شود،

مروارید اشکت سرازیر می شود،

چشمانت را بستی و بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام الرئوف،

اینجاست که احساس تازگی می‏کنی و فارغ از دلبستگی‏های دنیا به عشق بازی با مولایت مشغول می‏شوی،

زیر لب رضا رضا می کنی و با اینکه جواب سؤال را می‏دانی می پرسی یا ابالحسن در این شلوغی هوای مرا هم داری؟

که البته اگر نداشت تو اینجا نبودی!


344244-2011-10-11-15.38.23.jpg

جهان درانتظارتوست




ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت




دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت



تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم



یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت



مولا ، شمار درد دلم بی نهایت است .



تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

                                           

کبوترراعبی وسفارش ائمه(ع)


از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: « إتخذوا الحمام الراعبیة فی بیوتکم فإنها تلعن قتلة الحسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام) و لعن الله قاتله» یعنی کبوتر راعبی را در خانه‌هایتان نگهداری کنید که او قاتلین حسین بن علی بن ابی طالب را لعنت می‌کند و خدا قاتلین او را لعنت کند.(بحارالانوار، ج44، ص305) 
 
مرحوم ملامحسن فیض کاشانی در توضیح کبوتر راعبی چنین گفته است: «الحمام الراعبی کأنه الذی فی رجلیه ریش» یعنی کبوتر راعبی گویا کبوتری است که در پاهای او پَر(در اصطلاح، پا پَر) است.(الوافی، ج20، ص856)
 
در کافی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «کان فی منزل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) زوج حمام احمر؛ در خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک جفت کبوتر قرمز رنگ بود وایشان از آنها نگهداری می کردند».
 
زیرا در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) در کتاب مکارم الاخلاق آمده است که «لیس من بیت نبی إلا و فیه حمام لأن سفهاء الجن یعبثون بصبیان البیت فإذا کان فیه حمام عبثوا بالحمام وترکوا الناس»؛ (سنن النبی ،ص142/138از ملحقات مسکن)
در خانه همه انبیا کبوتر نگهداری می شده است ؛ زیرا سفیهان جن ، همواره با کودک خانه بازی می کنند و آنها را به خود سرگرم می کنند واگر کبوتر درآن خانه باشد، این جنیّان با کبوتران مشغول می شوند ودیگران را رها می کنند.
 

زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست


زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست
با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست
ما گرد و خاک پای تو را جمکران کنیم

یک گوشه از نگاه تو را آسمان کنیم