نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

آیا قیام امام حسین (ع) به خاطر کسب قدرت بود؟

امام حسین (ع)
 
قیام امام حسین (ع) دارای ابعاد مختلفی است که محوری ترین آن امر به معروف و اصلاح امت می باشد. اما درباره طلب قدرت نیز باید گفت: خواست قدرت پدیده ای زشت و منکر نیست. اگر چه اکثر صاحبان قدرت، از قدرت سوء استفاده کرده و سبب تصور منفی از طلب قدرت شده باشند.
اگر کسی بخواهد قدرت به دست آورد، تا مانع ظلم ظالمان شود، نیکی ها و فضائل را ترویج کند، خواست قدرت برای او به اندازه همین اهداف زیبا و نیکو است. ارزش قدرت در نظر ائمه را می توانیم در کلمات و عمل امیر المومنین (ع) ببینیم. حضرت قدرت را تنها زمانی ارزشمند می دانند که با آن بتوانند مانع ستمکاران شوند، و دنیای فارغ از نگاه الهی ، در نگاه حضرت، پست تر از آب بینی یک بز است:
حضرت علی (ع):  «اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش مى‏ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب مى‏کردم، آنگاه مى‏دیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است‏»[1]

حضرت در جای دیگری دنیای فارغ از هدف الهی را این گونه توصیف می کنند:
«به خدا سوگند، که دنیاى شما در چشم من بى‏ ارج‏تر از پاره استخوان خوکى است در دست شخصى جذامى.»[2]

 حکومت برای چنین کسی، رفاه و آسایش و برخورداری از نعمت های دنیوی را در پی ندارد:
حضرت علی (ع) می فرمایند: آگاه باش امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، ... پس سوگند «به خدا من از دنیاى شما طلا و نقره ‏اى نیندوخته، و از غنیمت‏ هاى آن چیزى ذخیره نکرده ‏ام، بر دو جامه کهنه ‏ام جامه ‏اى نیفزودم، و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است.»[3]

پول و ثروت در دست چنین کسی، جز برای انفاق نیست تا شبها کیسه بر دوش، به در خانه نیازمندان برود. و معاش آنها را تامین کند. و قدرت جز برای مقابله با ظالمان و منحرفان نیست. پس اگر چنین کسی، طلب قدرت را رها کند، مرتکب زشتی شده است. و باید به محض توانایی بر کسب قدرت، آن را به دست بگیرد. ترک قدرت برای چنین کسانی، بهره مند شدن از آسایش است که در این صورت، مرتکب زشتی شده اند.
قدرت باید در دست اهل بیت (علیهم السلام) باشد تا بشر را به سمت سعادت ببرند. و اگر نیز قدرت را از آنان غصب کنند، آنان همچنان باید در صحنه حضور داشته باشند تا مانع انحرافات گسترده شوند. به همین دلیل حضرت علی (ع) می فرمایند که اگر خلافت را به ما ندهند، پشت شتر خلافت سوار می شوند و کلا کنار نمی روند:
حضرت علی (ع) : «ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گر نه بر پشت شتران سوار شویم و براى گرفتن آن برانیم هر چند شب روى به طول انجامد.»[4]

پی نوشتها:
[1]. نهج البلاغه –خطبه سوم.
[2]. نهج البلاغه – کلمات قصار – 236.
[3]. نهج البلاغه – نامه 45.
[4]. کلمات قصار نهج البلاغه 22.

 

قرائت قرآن و گردش سنگ آسیاب

حضرت جوادالائمّه، امام محمّد تقی (ع) حکایت فرماید:

روزی پیامبر اسلام (ص) توسّط سلمان فارسی رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه پیامی برای حضرت فاطمه‌زهرا (س) فرستاد.

سلمان گوید: همین‌که جلوی درِ منزل آن مخدّره رسیدم، ایستادم و سلام کردم؛ سپس متوجّه شدم که حضرت فاطمه زهرا (س) مشغول قرائت قرآن است و آهسته آیات قرآن را بر لب زمزمه می‌نماید.

و دیدم که سنگ آسیاب بدون آن‌که دست حضرت روی آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و کسی را نزد حضرتش نیافتم.

برگشتم نزد رسول خدا (ص) و عرضه داشتم: یا رسول اللّه! جریان مهمّ و عظیمی را مشاهده کردم!

حضرت فرمود: آنچه را دیدی بیان کن؟

گفتم: همین‌که جلوی درب منزل دخترت، فاطمه (س) رسیدم و سلام کردم، متوجّه شدم که وی آهسته قرآن می‌خواند و سنگ آسیاب می‌چرخید و کسی را هم نزد او نیافتم.

پس حضرت رسول (ص) تبسّمی نمود و اظهار داشت: ای سلمان! خداوند قلب دخترم، فاطمه را سرشار از ایمان نموده است، او تمام وجودش ایمان و یقین می‌باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود. لذا خداوند متعال فرشته‌ای را به نام روفائیل رحمت فرستاده است تا وی را کمک نماید، و همان فرشته بوده است که سنگ آسیاب را برای دخترم فاطمه، می‌چرخانیده است.

و سپس افزود: بدان که خداوند مهربان تمام امور دنیا و آخرت فاطمه را کفایت خواهد نمود.[1]

[1] اءعیان الشّیعة: ج 1، ص 314، به نقل از صحیح بخاری.

چراضریح امام حسین(ع)شش گوشه است؟

دلیل شش گوشه بودن ضریح امام حسین(ع)

چرا برخلاف ضریح و مرقد امان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) شش گوشه ساخته شده است.

در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام ۱۷ نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و  نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفته‌اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیک‌ترین محل است.»
در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند.
پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.
بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن  نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.

سلام الله علی المحبین الحسین علیه السلام


مطلبی را از باده چشیده ای که سرمست جام معرفت 

حسینی علیه السلام است شنیدم

که این سخنان را فقط مستان جام کربلای او سر میدهدند و بس.

حیفم آمد آن را که حقیقتی محض است برای شما ننویسم و بیان نکنم

مطلبی که بسیار جای تعمق و تفکر دارد. مطلبی که جز حقیقت نیست

و حقیقت هم به جز این نیست و نخواهد بود

شنیده ام رنگ زرد به معنی احتیاط است.پس بازرد می نویسم...




مطلب در بی معرفتی ماست

در ظاهربینی ماست.

در اینکه چقدر بی ادبی کردیم و نامش را معرفت گذاشتیم!!!

می خواهم بازهم درد دل کنم...

خواه کسی بشنود٬ خواه نشنود...

باز هم باید بگویم : به کجا چنین شتابان؟؟!!



یا صاحب الزمان٬ ببخش مثل همیشه و مثل اجداد طاهرینت این 

بی مرامی ما به ظاهر دوستان را... زبان لالست ولی شما بزرگوارید



روحش شاد با آن شیرین زبانی که شیرین فرمود

کی رفته ای زدل که تمنا کنم تورا کی بوده ای نهفته که پیدا کنم 

توراباصدهزار جلوه برون آمدی که من باصدهزار دیده تماشا کنم تورا



براستی خوب کلام مولایش حسین علیه السلام را شنید که فرمود:

الهی ٬ عمیت عین لاتراک علیها رقیبا

کور شود آن چشمی که تورا نبیند...((دعای عرفه))



میخواهم بگویم :

بی معرفتتر ازهمانهایی که در عالم از او (آقابقیة الله)دم میزنند وجود ندارد!

بی معرفت تر!!!

تا به حال شده به یک نفر ٬که یک درجه ٬چه از نظر سن و چه از

نظر شخصیت از ما بزرگتر باشد بگوئیم بیا ؟؟!!!!

مثلا تا به حالا شده یک جا بنشینیم و به پدر خود بگوئیم بیــــا!!!؟؟

والله نشده است. اگر هم شده از بی ادبی بوده وهمه حتی 

خود ما هم میدانیم که اینکار بی ادبی محض است.

حال که ما در زندگی روزمرهء مان ادب! را برای اطرافیانمان رعایت میکنیم٬ 

پس چگونه است که :

نشسته ایم و صبح و شب به مولای عظیم الشانی که 

همهء عالم ٬فرشتگان و آسمانیان و همهء هستی دست به سینه

ایستاده اند و آمادهء خدمت کردن به او هستند و فقط وجود مقدس

اوست که به همه امر می کند و مظهر تامُ اولی الامرست٬ می گوئیم

آقــــا بـیـــــــا ٬ آقـــا بـیـــــــــا !!!!! 



بیا تا تورا ببینیم!!!

اللــــــــــــــــــــه اکبـــــــــــــــــــر از این همه بی معرفتی...

یک نفر محض رضای خدا بگوید :

چرا او بیاید؟؟؟!!! 

چرا ما نمیرویم؟؟؟!!!

آیا تا به حال شده است که ما یک قدم به طرف حضرتش برویم؟؟؟!!!

آیا تا به حال شده است که یک بار فقط یکبار در تمام عمر ما برویم 

تا رخسار وجه اللهی او را ببینیم!!!؟؟؟

دلمان خوش است جمکران میرویم!!!

همین کافی ست!!!؟؟؟ خب چقدر رفتیم و چند بار اورا دیدیم؟؟؟!!!



به خدا با کمی توسل میبینیم که :

او در وجود خود ماست. ما باید ازخودمان راه بیفتیم و از خودمان 

هجرت کنیم تا اورا ببینیم.باید از خودمان بیرون بیائیم تا اورا ببینیم.



براستی که به ساحت کبریائی و قدسی مولی العالمین٬بقیة الله الاعظم 

(ارواحنا لتراب مقدم سائلینه فداء)خیلی بی ادبی و جسارت کردیم.

بی ادبی کردیم آن زمان که اورا طلب کردیم و سر جایمان نشستیم 

و به آن بزرگی که از او بزرگتر در عالم هستی موجودی نیست گفتیم:

بیـــــــــــــا بیــــــــــــــا !!!!

آیا این ادب است؟؟؟آیا این ادب امام شناسی ست؟؟؟



ایهاالناس :

این ما هستیم که باید راه بیفتیم تا او بیاید

می گویند : پس چرا دعاها مستجاب نمی شود؟!

خب وقتی که ما به او میگوئیم بیا ٬ آنوقت میخواهید خدا این دعا 

را گوش کند و آن را مستجاب هم بکند؟؟؟!!

خدا کند بتوانیم یک قدم٬ فقط یک قدم به طرف او برویم تا ببینیم او 

چگونه به طرف ما می آید و برای ما تجلی میکند...

حالا شاید بپرسیم : چگونه می شود به طرف او رفت؟؟؟

جواب راحت است: باید همهء این راههائی که خودمان رفتیم را برگردیم

تا معلوم شود راه چیست... 

ما که مدعی هستیم همهء راهها را بلدیم!!! ما که همهء کارها را کرده ایم!

از که میخواهیم بپرسیم وقتی که خودمان فکر میکنیم میتوانیم به جائی 

برسیم؟؟؟!!!

چه کسی بجز امام معصوم علیه السلام می تواند ما را در شاهراه 

هدایت قرار دهد؟؟؟ 



این روایت را ببینید:

یکی از شاگردان برجستهء امام صادق علیه السلام خدمت ایشان رسید 

وعرض کرد : آقاجان ٬ آن مهدی موعود که فرمودید کی خواهد آمد؟؟؟

حضرت فرمودند : چرا سوال میکنی؟؟

عرضه داشت : آقاجان٬ سینه هایمان تنگ شده٬ دشمنانمان زیاد شده٬

سرزنشمان میکنند. ببینید مردم با ما چه میکنند.

فساد و تنگدستی و بی عدالتی در میان مردم رواج پیدا کرده٬ 

پس کی آن موعود می آید تا ما و دنیا را از ظلم و ستم برهاند؟؟؟

حضرت فرمودند : برخیز و برو که تو به فکر خودت و دنیایت هستی و 

میخواهی اوضاعت بهتر شود که برای فرج او دعا میکنی و 

او را میخوانی و میخواهی ٬ تو کاری به ما نداری....((القطره))



ما کجائیم؟؟؟ 

برای چه او را میخواهیم و میخوانیم؟؟ 

برای چه به روضه های جد غریبش مشرف میشویم؟؟؟

او با تمام وجود مقدسش ما را دوست داشته و به خیمه ها کشانده٬

آنوقت ما یا برای مریضمان یا حوائج دنیائیمان یا خانه و.... او را صدا زدیم.

چرا به جائی نمیرسم؟؟ اگر علتی جز این دارد بگوئید....



حرف آخر:

وای بر ما که او را میخواهیم تا زمانی که حوائجمان برطرف شود...

وای بر ما که او را می خواهیم تا شب اول قبر و برزخ و قیامت 

مارا از دشواریها برهاند...

اگر که به دوست ٬ چشمت بر احسان اوست

تو در بندی خویشی ٬ نه در بند دوستت



ولی خوشا به حال آنان که حاجت دنیا و آخرتشان رضایت او باشد

خوشا بحال آنها که طلب آمدنش را میکنند فقط برای اینکه شاهد 

انتقام گرفتن ایشان از قاتلین مادر مظلومه اش باشند.

مولای لاهوت و ملکوت و ناسوت ٬امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:

من صراط المستقیم هستم...

به سوی محمد و آل محمد صلوت الله علیهم اجمعین حرکت کنیم

که راه و راه بلد و مقصد اینانند و بس.

و سعادت جز این نیست


 

یاعلــــــــــی ادرکنــــــــــــــــــــــا



حلوای آمیخته با آب دهن مار

اشعث بن قیس (سردمدار منافقین) از افراد پست و حیله گر و از دشمنان پر کینه امام علی ـ علیه السلام ـ در جنگ صفین و در جریان «حکمین» بزرگترین خیانت ها را به امام علی ـ علیه السلام ـ نمود، باعث اصلی برافروخته شدن جنگ نهروان شد، تا آن جاکه به گفته «ابن ابی الحدید» هر فتنه و فسادی که در خلافت امام علی ـ علیه السلام ـ پیش می آمد، از طرف اشعث بود.

 

او کسی است که در کوفه در بام خانه اش مناره ای ساخته بود، که در اوقات نماز هرگاه صدای اذان را از مسجد بزرگ کوفه می‌شنید، بالای مأذنه می‌رفت و با صدای بلند به امام علی ـ علیه السلام ـ خطاب کرده و می گفت: «ای مرد! تو بسیار دروغگو و ساحر هستی».

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: اشعث در خون امام علی ـ علیه السلام ـ شرکت کرد و دخترش جُعده، امام حسن ـ علیه السلام ـ را مسموم ساخت و پسرش محمد اشعث در خون حسین شرکت داشت. اینک به اصل داستان بازگردیم:

اشعث بن قیس، به خیال خام خود، می خواست با آوردن هدیه ای برای امام علی ـ علیه السلام ـ به حکومت آن حضرت نزدیک شود و در نتیجه به هدف های مادی و دنیوی خود برسد، در حقیقت می خواست در این راه رشوه ای بدهد، که آن رشوه نام هدیه داشت.

 

او حلوایی آماده کرد و در آوندش ریخت و شب هنگام به در خانه امام علی ـ علیه السلام ـ آمد، و کوبه در را به صدا درآورد. امام علی ـ علیه السلام ـ در را گشود و او حلوا را تقدیم کرد.

 

امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: او آن حلوا را به چیزی آمیخته بود که من آن را نمی پسندیدم، گویا آن حلوا با آب دهان مار (یا بر گردانه مار) آمیخته شده بود.

 

حضرت فرمود:آیا بخشش است یا زکات است و یا صدقه؟ که زکات (واجب) و صدقه (مستحب) بر خاندان ما حرام است.

اشعث گفت: نه زکات است و نه صدقه، بلکه هدیه است
حضرت فرمود: سوک کنندگان در سوک تو بنشینند، آیا از راه دین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی؟

 

آیا نظام عقل تو به هم خورده یا دیوانه شده ای و یا هذیان می گویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر افلاک آن است به من ببخشند تا به عنوان گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای، خدا را نافرمانی کنم، نخواهم کرد، و براستی که دنیای شما در نزد من از برگی که ملخ، آن را به دندان گرفته و آن را جویده است، پست تر می باشد. علی را به دنیای ناپایدار و خوشی آن چه کار؟ به خدا پناه می برم از خواب عقل و زشتی لغزش ها و از او یاری می جویم.

 

به این ترتیب امیرمۆمنان علی ـ علیه السلام ـ هدیه رشوه نمای اشعث را ردّ کرد و تطمیع اشعث (آن مرد چند چهره و دارای یال و کوپال) آن حضرت را از اجرای عدالت باز نداشت.