نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

مناجات نامه - حسن زاده آملی


الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! سالیانى مى‏پنداشتم که ما حافظ دین توایم استغفرک اللهم در این لیلة الرغائب هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است احمدک اللهم.
الهى ! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ‏ایم و تنها تو کاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت...

سخنانی نابترازناب


جهل چیست ؟؟؟  آنچه  دیگران دارند و ما نداریم

پندار نادرستی که انسان را از خود دور تا آنکه بی خود می کند .

شخصی که قصد به جهل کشیدن ما و آگاهی ما را دارد ، برای تکذیب

کردنحقیقت ها از برهان های به ظاهر عقلانی و منطقی استفاده می کند .

و این از ویژگی های هر انسان است که بتواند

مستقل و بدون تاثیر پذیری از خواسته های درونی خود

و نیروهای مخالف و یا موافق خارجی

و بهره گیری از دانش دیگران ،

 هر مسئله و یا موضوعی را تحلیل و بررسی و تفکیک و تجزیه کند ،

تا به حقیقت برسد .

که لازمه رسیدن به آگاهی از هر حقیقتی

داشتن عزت نفس و استقلال فکری است .

در غیر اینصورت انسان همچون گیاهی که ریشه هایش در اصل خود سست تر شود

تا آنکه برای همیشه از اصل خود جدا می شود و در فضا معلق ...

اجازه ندهیم ، دیگران ما را به جهل گرفتار کنند

به جهلی که بسیار شبیه آگاهی طراحی شده است تا بتواند ما را گمراه کند و

به گونه ای نشان می دهد که گویی ما تا کنون در جهل بودیم و تا کنون از حقوق

انسانی خود دور مانده و چه حسرت ها در ما ایجاد می کند

 که حاصل این حسرت ها ، خشم ، کینه و تفرقه و دشمنی  است ،

در حالیکه ما گمان می کنیم که در آگاهی هستیم در جهلی فرو می رویم

که نمی گذارد برای رسیدن به حقیقت ها کند و کاو کنیم

راه روشن است . اما آنهایی که در جهل خود گرفتار شدن

و این جهل را آگاهی  می دانند ، بی راهه را ، راه می پندارند

 خود را روشنفکر  می دانند و بر همین باور جهل خود را نشر و انتقال

می دهند .  اینان همان هایی هستند که بر فهم و دانسته های خود

بیش از اندازه تکیه کرده اند و باور دارند که در آنها تعصب ایجاد شده

این گونه اشخاص در گذشته های دور و نزدیک بشر را به جهل کشانده

و هم اکنون هم هستند و بدیعی است در آینده هم باشند .

 تشخیص درست از نادرست در داشتن عزت نفس و استقلال فکر ماست

مراقب خودآگاه و ناخودآگاه خود باشیم

و با تشخیص درست مانع به جهل رسیدن خود شویم .

همچنین اشخاصی هستند که برای رسیدن به خواسته های درونی خود

راهی جز گمراه و سرگرم کردن انسان ها به خواسته های درونی همچون

شهوت در هوس و ثروت و مقام و بی قید و بندی و ... ندارند

و به همین منظور از جهل همان اشخاص جاهل مدعی آگاهی و روشنفکری

برای پیشبرد هدف خود استفاده می کنند

 این اشخاص هم هدف خود را به حق می دانند

 و آن را ، رهایی و یا آزادی تعریف می کنند .

در گذشته ها ، برای کدر کردن روشنی حقیقت و ایجاد ابهام و تردید در

 اصل حقیقت ، تعاریف ، الگوها و کاراکترهایی نادرست به حقیقت نسبت

 داده اند و آن را با ترویج در باورها  ، نشانده اند که متاسفانه نسل به نسل گشته

 اما خوشبختانه در زمان حال شاید نیمی از این کج فهمی ها و نادرستی های

وصله به حقیقت  ، تشخیص داده شده و پیروی نمی شود.

 مراقب باشیم ، گاهی برای به جهل کشیدن ما

 از همین وصله های نادرست و کج فهمی ها ، استفاده می کنند تا حقیقت را

 معیوب نشان دهند و این وصله های نادرست و کج فهمی ها را از

نقطه ضعف های حقیقت تعریف میکنند .

متاسفانه جهل بعضی و یا بیشتر پیشینیان ما این کج فهمی ها و وصله های

 نادرست را پذیرفته و در عمل به کار گرفته بودند

اما ما می توانیم و باید حقیقت را تحلیل و بررسی کنیم و

 این کج فهمی ها و وصله های نادرست را از حقیقت تفکیک و تجزیه کنیم

تا در جهل عصر گذشته و عصر حال و آینده گرفتار نشیم

و این همان داشتن استقلال فکری است .

عزت نفس ما را از پذیرفتن و باور هر چه غیر انسانی و نادرست است باز میدارد

و به ما در نگهداری ارزش های انسانی خود کمک میکند

عزت نفس از شناخت خود و خالق خود و جهان هستی به وجود می آید .


سرنوشت تلخ 5 نوزاد رها شده

هنگامی که ترنم ابرهای پاییزی با صدای بال پرندگان و خش‌خش برگ‌های پاییزی به استقبال صبحی سرشار از نیکبختی و امید می‌رفتند و رنگین‌کمان رنگارنگ جلوه‌ای از زیبایی زندگی را به تصویر می‌کشید، هیچ‌کس تصور نمی‌کرد در گوشه‌ای از جهان پرهیاهو فرشتگانی کوچک تلخی تنهایی را به آغوش سرد بکشند.آری فرشتگان خدا همه در آسمان نیستند. بسیاری از آن‌ها با بال‌های شکسته و قامتی کودکانه در میان ما زندگی می‌کنند
به گزارش ایران، کسانی که خانواده این کودکان را می‌شناسند یا از سرنوشت آنها اطلاع‌دارند می‌توانند با شماره‌های 21-88761620 گروه شوک روزنامه‌ایران تماس بگیرند و در بازگرداندن کودکان به آغوش خانواده‌هایشان یاری کنند.

آن‌ها به میان ما آمده‌اند تا عطر یاس‌های بهشت را هدیه دهند، اما خیلی‌ها در شلوغی شهر گم شده‌اند، انگار دیگر دلی نمی‌تپد و همه می‌ترسند تا از عقربه‌های ساعت جا بمانند.

در این هیاهو داستان‌های تلخی نگاشته می‌شود و کودکان قربانیان اصلی‌اند. چه شد، چه بر سر مادری آمد که از نوزاد چند روزه‌اش گذشت و او را در گوشه بیمارستان رها کرد. ای کاش بغض مادر هنگام رهاکردن کودکش می‌ترکید، ای کاش اشک‌هایش امانش را می‌گرفت و تاب رفتن را از وی می‌گرفت، ای کاش فرشته کوچولو آرام نمی‌خوابید، ای کاش با صدای گریه‌اش دنیا را خبردار می‌کرد تا پرستاران می‌فهمیدند و مانع رفتن مادرش می‌شدند.

باور می‌کنید پنج نوزاد بی‌گناه در دو ماه گذشته در دو بیمارستان کرج رها شده‌اند! سناریویی تکان‌دهنده که قلب‌ها را به درد می‌آورد.مادران این نوزادان در حالی جگرگوشه‌‌هایشان را در بیمارستان تنها گذاشته‌اند که خیلی‌ها آرزوی شنیدن صدای کودکانه‌ای در فضای خاموش خانه‌شان را دارند و دست به هر کاری می‌زنند تا واژه پدر یا مادر را بشنوند.

شاید مادران این پنج نوزاد هرگز تصور نمی‌کردند روزی چشم بر عاطفه‌شان ببندند و حالا حتماً شب‌ها خواب ندارند و نگران سرنوشت کودکانشان هستند.

شاید در خانه سرنوشتی جز بدبختی در انتظار این پنج کودک نبود اما عاطفه مادری کافی است تا این نوزادان شب‌ها آرام بخوابند و نفس گرم مادر خنده بر لبانشان بنشاند. نادیا، هستی، حنانه، ساره و نریمان پنج فرشته کوچولویی هستند که تنها مانده‌اند و از بیمارستان به جای خانه راهی جز بهزیستی نیافتند.

هستی دخترکی است که در بیست و هفتمین روز آبان ماه سال جاری در بیمارستان کمالی کرج متولد شد. مادرش پس از ترخیص هرگز برای بردن دخترک نیامد. پرستاران و مسئولان بیمارستان به امید یافتن مادر به آدرس پرونده وی رفتند و واقعیتی باورنکردنی را از نزدیک لمس کردند، مادر آدرسی دروغین داده بود.

حنانه، فرشته دیگری است که در 28 آبان ماه سال جاری در همین بیمارستان متولد شد.
مادرش در ساعت ملاقات، همان زمانی که همه با گل و شیرینی باید به دیدار حنانه کوچولو می‌آمدند و آغاز زندگی‌اش را شادباش می‌گفتند، او را تنها گذاشت و از بیمارستان فرار کرد.
حنانه روز 20 آذر راهی بهزیستی استان البرز شد.

ساره در میان این نوزادان از همه بزرگ‌تر است، او هفتم آبان سال جاری به دنیا آمد، او هم آغاز زندگی و آغاز تنهایی را در بیمارستان کمالی کرج تجربه کرده است. مسئولان بیمارستان می‌گویند مادر ساره پس از زایمان توسط پلیس بازداشت شد و نوزاد در یازدهم آذر مهر تنهایی و بی‌سرپرستی روی پرونده‌اش نقش بست و راهی بهزیستی شد، اما مادر ساره پس از آزادی برای بردن دخترش برنگشت.

نریمان پسری که کمتر از دو ماه از زندگی‌اش می‌گذرد در 20 آبان در بیمارستان باهنر متولد شد. نمی‌دانیم نریمان از نوزادان دیگر خوش‌شانس‌تر بود یا بدشانس‌تر. مادرش او را از بیمارستان ترخیص کرد، نریمان بیشتر از بقیه حضور مادرش را احساس کرد اما در سرمای بی‌رحم زمانه در منطقه اشتهارد رها شد و در 16 آذرماه در حالی که هنوز یـــک ماه از تولدش نگذشته بود مهمان بهزیستی شد.

نادیا کوچولو در 21 آبان سال جاری متولد شد، اما او هم گرمای خانه را احساس نکرد و در سرمای پاییز در گوشه‌ای رها شد.

مأموران پلیس وقتی از یافتن مادرش ناامید شدند او را در بیمارستان باهنر بستری کردند. نادیا دچار نقص عضو در لاله هر دو گوش است و شاید این جرم او باشد و دلیل تنهایی‌‌هایش! اما مگر او خودش می‌خواست این‌گونه به دنیا بیاید. نادیا با تنهایی باید تاوان نقص عضوش را بدهد.

حرف دل همه فرشته‌های تنها این است که مادر! بیا و ما را به خانه ببر. ما عروسک زیبا و لباس‌های قشنگ نمی‌خواهیم، ما شکلات خارجی و خوراکی‌های رنگارنگ نمی‌خواهیم؛ ما نگاه پرمهر مادر و شانه‌های استوار پدر را جست‌وجو می‌‌کنیم.

کار خدا


 یک مسلمان سالخورده، بر روی یک مزرعه در کوهستان های کنتاکی شرقی" (یکی از ایالت های آمریکا) همراه با نوه جوانش زندگی می کرد.

پدربزرگ هر صبح زود بر روی میزآشپزخانه می نشست و قرآنش را می خواند.
نوه اش تمایل داشت عین پدربزرگش باشد و از هر راهی که می توانست سعی می کرد از پدربزرگش تقلید کند.
یک روز آن نوه پرسید: پدربزرگ، من تلاش می کنم که مثل شما قرآن بخوانم اما آن را نمی فهمم وآن چه را که من نمی فهمم، سریع فراموش می کنم و در نتیجه آن کتاب را می بندم. چه کار باید انجام بدهم که آن قرآن را خوب بخوانم؟
پدربزرگ به آرامی از گذاشتن زغال سنگ در کوره بخاری دست کشید و جواب داد:

این سبد زغال سنگ را داخل رودخانه بگذار و برگشتنی برای من یک سبد آب بیاور!
آن پسر انجام داد آن چنان که به او گفته شده بود، اما همه آب قبل از این که او دوباره به خانه بیاورد به بیرون نشت می کرد.
پدربزرگ خندید و گفت:
تو مجبورهستی که اندکی، سریع تر زمان آینده را جابجا کنی و او را به عقب، به طرف رودخانه فرستاد تا دوباره با آن سبد تقلا کند. 
این دفعه آن پسر سریع تر دوید، اما آن سبد قبل از این که او به خانه برگرد خالی می شد.
پسر جوان به پدربزرگش گفت که حمل کردن آب با سبد یک کار غیر ممکن است، و به همین دلیل او رفت و به جای سبد یک سطل آورد.
پیرمرد گفت:
من سطل آب نمی خواهم، من یک سبد آب می خواهم. 
تو به اندازه کافی تلاش نکردی. و س
پس پیرمرد از در خارج شد تا تلاش دوباره پسر را تماشا کند.
در این مرحله، پسر می دانست که این کار بی فایده است اما او می خواست به پدربزرگش نشان دهد که هر چقدر هم سریع بدود، با این حال آب به بیرون نشت می کرد قبل از این که او به خانه برگردد.
پسر دوباره آن سبد را داخل رودخانه کرد و سخت دوید، اما زمانی که رسید نزد پدربزرگش، سبد دوباره خالی بود. 
پسر گفت: دیدی پدربزرگ، این بی فایده است.
پیرمرد گفت: واقعا تو فکر می کنی که آن بی فایده است؟
نگاه کن به داخل سبد!
آن پسر به داخل سبد نگاه کرد و برای اولین بار متوجه شد که آن سبد تغییر کرده بود.
آن سبد زغالی قدیمی کثیف، تغییر شکل یافته بود و اکنون داخل و بیرونش تمیز بود.
آن است رویدادی که تو زمانی که قرآن می خوانی. شاید تو درک نکنی و یا به خاطر نیاوری همه چیز را، اما درون و بیرون توتغییر خواهد کرد.
آن، کار خداست در زندگی ما! 
یعنی هدایت!

داستانی که 2باربایدخواند


داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود!
به شما اطمینان می دهم هیچ خواننده ای نمی تواند با یک بار خواندن آن را رها کند!
این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net