کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد،
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
دعایت می کنم،عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست دعایت می کنم با این نگاه خسته ،گاهی مهربان باشی ، به لبخندی تبسم رابه لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها ، بخوانی نغمه ای با مهر دعایت میکنم،در آسمان سینه ات ، خورشید مهری رخ بتاباند دعایت می کنم،روزی زلال قطره اشکی، بیاید راه چشمت را ، سلامی از لبان بسته ات ،جاری شود با مهر دعایت می کنم،یک شب تو راه خانه خود گم کنی ، با دل بکوبی مهمانسرای خالق خود را دعایت میکنم، روزی بفهمی با خدا ، تنها به قدر یک گردن ،و حتی کمتر از آن فاصله داری وهنگامی که ابری،آسمان را با زمین پیوند خواهد داد ، می پوشانی تنت را از نوازش ای بارانی دعایت میکنم،روزی بفهمی گرچه دوری از خدا،اما خدایت با تو نزدیک است دعایت میکنم،روزی دلت بی کینه باشد،بی حسد ، با عشق ،بدانی جای اودر سینه های پاک ما پیداست شبانگاهی،تو هم با عشق با نجوا ، بخوانی خالق خود رااذان صبحگاهی،سینه ات را پر کند از نور، ببوسی سجدگاه خالق خود را دعایت می کنم،روزی خودت را گم کنی ، پیدا شوی در او دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و با او بگویی: بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست دعایت می کنم،روزی ، نسیمی خوشه اندیشه ات را ،گرد وخاک غم بروباند کلام گرم محبوبی، تو را عاشق کند بر نور دعایت میکنم،وقتی به دریا می رسی ، با موج های آبی دریا به رقص آیی و از جنگل،تو درس سبزی و رویش بیاموزی و بسان قاصدک ها،با پیامی نور امیدی بتابانی، با موج های آبی دریا به رقص آیی، و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی، بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی لباس مهر بانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی ، به کام پر عطش،یک جرعه آبی بنو شانی دعایت می کنم،روزی بفهمی ، در میان هستی بی انتها باید تو می بودی ، بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا برایت آرزو دارم ، که یک شب،یک نفر با عشق در گوش تو ، اسم رمزبگذشتن ز شب،دیدار فردا را به یاد آرد دعایت می کنم،عاشق شوی روزی ، بگیرد آن زبانت ، دست و پایت گم شود ، رخساره ات گلگون شود ، آهسته زیر لب بگویی،آمدم به هنگام سلام گرم محبوبت و هنگامی که می پرسد ز تو،نام و نشانت را ندانی کیستی، معشوق عاشق؟ عاشق معشوق؟ آری،بگویی هیچ کس دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی ببندی کوله بارت را ، تو را در لحظه های روشن بااو دعایت می کنم ای مهربان همراه ؟، تو هم ای خوب من ، گاهی دعایم کن تو هم ای خوب من گاهی دعایم کن
|
زنان شوهردار هوس همخوابی با معشوق جوانی دارند و مردان س ک س پنهانی در زیر میز اتاق کارشان
دختران پول پرست شدن و فکرشان تیغ زدن پسرها شد
پسرها ذکرشان دوستت دارمهای الکی و تفریحشان زدن بکارت دختران نوجوان است
... دختران همه، همه جای خود را عمل کردند که مثلا مانکن شوند و عکسهای
مدلینگ الکیشان را توی فیسبوک آپلود کنند و پسران کامنت
بزارند،جووووووون عجب دافی! اما نمیدانند حتی به درد فیلمهای پورن هم
نمیخورد.
پسران شیفته آرایش شدند نمیدانی که چه ابرویی بر میدارند فکر
میکنم یواشکی مومک هم می اندازند!!!
میدانی...؟!...ذهنهایمان خراب و بیمار بود که جسمهایمان هم فاسد شد...
گاهی گمان نمی کنی و می شود
گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود