نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

یا مهدی



چندگاهیست وقتی می گویم: «اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن» با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.


چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه» به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم.


چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة» دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.


چندگاهیست وقتی می گویم: «و فی کل الساعة» دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.


چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.


چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا و ناصرا» به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند.


چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا» یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی.


چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا» یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین، من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم.


چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم.


اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم

 تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد

، هم اشکم بریزد

، هم در جست و جویت باشم،

 هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم و

 هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است

 

و تو ذخیرۀ خدایی که همیشه با منی

دعا در زمان غیبت حضرت مهدی (عج)



دعای اللهم عرفنی نفسک 

این دعا رو برای اینکه دینمون در آخر الزمان ثابت باشه و از دینمون منحرف نشیم این دعا رو در زمان غیبت آقا زیاد بخونیم

مرحوم محمد بن ابراهیم نعمانی معروف به شیخ مفید در کتاب الغیبة از محمد بن همام رحمه الله نقل می کند که جعفر بن محمد بن مالک از قول عباد بن یعقوب حدیثی نقل می کند که او هم از یحیی بن یعلی نقل کرده که زراره رحمه الله در ضمن حدیثی از امام صادق (علیه السلام) شنیده است زمانی می آید که خداوند قلوب شیعیان را در زمان غیبت «قائم» امتحان می کند.زراره می گوید اگر آن زمان را درک کردم چه کار کنم؟حضرت فرمودند: یا زراره هرگاه آن زمان را درک کردی این چنین دعا کن:

 

 

اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نفسَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی نَفسَکَ لَمْ أعرفْ نبیّک اَللّهم عَرِّفْنی رَسُولَکْ فانّک اِنْ لَم

تُعَرِّفْنی رَسُولَکْ لَمْ أعرفْ حُجَّتَک اللهم عَرِّفْنی حُجَّتَک فانّک اِنْ لَم تُعَرِّفْنی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دینی

 

اى خدا تو مرا به خود شناسا کن که اگر تو شناسایم به خویش نفرمایى رسولت را نخواهم شناخت

اى خدا تو رسولت را به من بشناسان و گرنه حجتت را نخواهم شناخت

خدایا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دین خود گمراه خواهم شد

  

آخرین وصیت علی علیه السلام


برمنکران حیدرکرارلعنت   بیشمار

آخرین وصیت علی (ع) چه بود؟

 

 

اصبغ بن نباته گوید: هنگامى که امیرمؤمنان علیه‏السلام ضربتى بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بردر دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم - لعنة الله - بودند.

 

امام حسن علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم مى‏گیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت کند.


مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت کند. امام داخل شد و چیزى نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان علیه‏السلام دستمال زردى به سر بسته که زردى چهره‏اش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهاى خود را یکى پس از دیگرى بلند مى‏کرد و زمین مى‏نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟ گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر نپندارم که از این روز به بعد از من حدیثى بشنوى.

بدان این اصبغ، که من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه که تو اکنون آمده‏اى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالاى منبر برو و یک پله پایین‏تر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت‏خدا بر او باد. هش دارید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت‏خدا بر او باد. هش دارید هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت‏خدا بر او باد.»


اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل کردم، مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده. من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم.

اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیه‏السلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دست‏خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یکى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یکى از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر که ما را ناخشنود کند لعنت‏خدا بر او باد. هان که من و تو مولاى این امتیم هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد لعنت‏خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.


اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشسته‏اى؟ گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟


گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در یکى از کوچه‏هاى مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهره‏ام نمایان بود. فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناک مى‏بینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم که پس از آن هرکز اندوهناک نشوى؟

 

گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامت‏شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایین‏تر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایین‏تر از تو بنشیند و چون بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنکه حاضر شود. آن گاه فرشته‏اى که یک پله پایین‏تر از تو نشسته ندا کند: اى گروه مردم; بدانید: هر که مرا مى‏شناسد که مى‏شناسد و هر که مرا نمى‏شناسد خود را به او معرفى مى‏کنم، من «رضوان‏» دربان بهشتم، بدانید که خداوند به من و کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهاى بهشت را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده که آنها را به على بن ابى‏طالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپرده‏ام.

سپس فرشته دیگر که یک پله پایین‏تر از فرشته اولى نشسته بر مى‏خیزد و به گونه‏اى که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: اى گروه مردم، هر که مرا مى‏شناسد که مى‏شناسد و هر که مرا نمى‏شناسد خود را به او معرفى مى‏کنم، من «مالک‏» دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا امر فرموده که کلیدهاى دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده که آنها را به على بن ابى‏طالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم. پس من کلیدهاى بهشت و دوزخ را مى‏گیرم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مى‏آویزى و خاندانت‏به دامان تو و شیعیانت‏به دامان خاندان تو مى‏آویزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت مى‏رویم؟ فرمود: آرى به پروردگار کعبه سوگند.


اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید درود خدا بر او باد.

 

چرا حضرت علی (ع) اول مظلوم عالم است؟


چرا حضرت علی (ع) اول مظلوم عالم است؟


      

این که حضرت علی (ع) اول مظلوم عالم بود را حتماً زیاد شنیده اید، ولی در این پست دلیل این مسئله را مختصراً بیان می کنم:

حضرت علی (ع) در مقاطع مختلف تاریخی مورد ظلم واقع شد، در تمام سختی ها و ظلم هایی که به پیامبر اکرم شد، او نیز در کنار پیامبر مظلوم بود و با دست شستن از جان خود از پیامبر دفاع می کرد؛ حضرت امیرالمومنین علی رغم لیاقتش و علی رغم معرفی اش توسط پیامبر اکرم (ص) به عنوان ولی المومنین، مظلوم واقع شد، سالها استخوان در گلو و خار در چشم غصب جایگاهش را شاهد بود، همسرش را مظلومانه شهید کردند، مسلمین حق ولایتش را ادا نکردند و شیعیان حق امامتش را، حضرت امیر هنوز مظلوم است و همچنان مظلوم خواهد ماند، اما اگر چه تمام اینها، ظلمهای بسیار بزرگی هستند اما بزرگترین ظلم تاریخ چیز دیگریست.

مقام ولایتِ حضرت امیر المومنین، مقامی بود که به واسطه ی پیامبر از سوی خداوند تعیین شده بود تا مسلمین با تبعیت از او به هدایت و کمال برسند، اما ولایت پس از مرگ پیامبر به واسطه ی نفسانیت نااهلان، به خلافت تنزل یافت، خلافت یک کرسی بی ارزش بود که با رأی یک شورا ساخته می شد و با بیرون آمدن انگشتری عمروعاص به کس دیگر واگذار می شد، خلافت اینقدر بی ارزش بود که حضرت امیر آن را از آب بینی بز و لنگه کفشی پاره پست تر می دانست؛ مقام ولایت یک مقام الهی بود که فقط شایسته ی معصومین بود و مقام خلافت یک کرسی پست بود که می توانست به خواست مردم یا شورا یا عمروعاص به هر بی سروپایی برسد؛ این ظلم هرگز جبران نشد، خلافت همچنان بین اکثریت مسلمانان به جای ولایت معرفی شد و هرگز حق مقام ولایت ادا نشد، نه برای حضرت امیر و نه برای 11 اخگر تابناکش، ظلمی که تمام تاریخ را تحت الشعاع قرار داد، اسلامی که با ولایت می توانست به هدایت و کمال جهانیان منجر شود و میلیاردها انسان را از گمراهی نجات دهد، به واسطه ی دوری از ولایت به شاخه های متعدد منحرف شد، این ظلم به جای این که امامان هدی را به حکومت برساند، موجب شهادت مظلومانه یک یک شان شد و موجب شد تا صدها سال آخرین امام هدی نیز در غیبت به سربرد، این است که باور داریم که با ظهور حضرت مهدی (عج)، بزرگترین ظالمان جهان نیز زنده شده و مجازات خواهند شد، انشاءالله.