ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سال های سال است که در تاریکی جهان غرقیم، و در بی آوازیِ ترانه ای از تو چشم به راه دوخته ایم ...
ای باغ آرزوهای من !
مرا ببخش که آداب نجوا نمی دانم، مرا ببخش که در پرده ی خیالم، رشته ی کلمات،
سررشته ی خود را از کف داده اند و نه از این رشته سر می تابند و نه رشته را می یابند ...
شکوه ظهور تو، هنوز پرچم توفیق نیفراشته است و خورشید جمالت هنوز دیبای زرین خود را
بر زمستان جان ما نگسترده است، اما مهتاب انتظار در شب های غیبت، سوسوزنان چراغ
دلهای ماست ...
تو می آیی ...
و معمای وجود آسان می شود ...
کوه های یخی یاْس با دم مسیحایی ات آب می شود ...
دنیای عطش از برق نگاه تو می سوزد و سراب می شود ...
بیا که ...
جهان غریبانه در انتظار توست...