نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

رسوای دل


رسوای دل
همچو نی می‌نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ ناپیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بس که طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه‌ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواری‌های دل
رهی معیری

پروردگارا


پروردگارا .
هر سپیده مرا جانی دوباره می بخشی و از مرگ شب رهایم می کنی . تو را به همان جلال و عظمتت قسم می دهم تو را ، که بذر امید و محبتت را چون گلستانهای جهان زیبایت بر قلوب انسانها بپاشی ، که می دانم آنچه بر گسترده زمین قرار دارد از آن توست . تو را قسم می دهم که تمام عزیزان و دوستانم و همه مردم را ، بخصوص پاکان سرافراز سرزمین آریائی ام را از گزند حوادث مصون بدار و عاشقانه زیستن را به ما بیاموز . دروغ ، خیانت و جنایت ، ریا ، ظلم و تظلم ، غربت و غریبی ، خشم و طغیان ، دسیسه و نیرنگ و فراموشی تو را از این جهان خاکی ات برچین و کاری کن که تمام دستها با مهر تو درآمیزد .
آمین

گفت دانایی که: گرگی خیره سر


گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر ...!

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

در جوانی جان گرگت را بگیر !

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند ...

وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟

آپلود عکس و فایل نودهشتیا