نوشتن چه زیباست، اگر حقیقت در آن جای گیرد ؛
با این آگاهی که بعضی از این حقایق تلخند ؛
بیاییم اُستادانه با کلمات شیوا، جملات شیرین بسازیم و حقیقت را در "بغض قلم" جای دهیم،
شاید اینگونه تلخی اش را پنهان سازیم ؛
اکنون جملات شیرین، افکارم را در بر گرفته اند، همراه آهنگی شیرینتر از خود، دلنواز شده، و با این طنین، کاملتر و شیواتر نمایان میشوند ؛
با جای گرفتن قلم در دستم، گویی بین این دو ارتباط برقرار میشود و افکارم با نوایی آرام قلم را روی کاغذ به رقص وامیدارد !
و این "رقص قلم" است که سفیدی کاغذ را با کلمات دلنشین پر میسازد، تا شاید در خلوت خواننده اش، دیده ها با شوق و لذت بخش جلوه کند !
آری، جایِ خوبیست برای گفتن و نوشتن، اما، مگر میشود هر چه دل می خواهد بگوید را، در اینجا خلاصه کرد؛ شاید اگر همه درختان قلم شوند و همه دریا ها دفتر، هرگز نتوانند گوشه ای از آنچه دل می خواهد را بیان کنند،
زیرا دل جایگاهِ عشق است و عشق یعنی همه چیز، و همه چیز یعنی " تو"و هر بار که " تو " را برای شعر برنمی گزینم، شعر مرا برای تو برگزیده است.
در هشیاری به سراغت نمی آیم؛ هر بار از سوزش انگشتانم درمی یابم که باز نام " تـــو " را می نوشته ام.