نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

چرابایدخدارابپرستیم؟

در این بخش از صفحه « پدرم نگفته بود » به این سوال پاسخ خواهیم داد که 
« پدرم نگفته بود , چرا باید خدا را بپرستیم ؟ اصلا چرا نباید آزاد باشیم ؟ و چرا باید بپرستیم؟»
پدرم فقط گفته بود : باید خدا را بپرستیم و از دستوراتش اطاعت کنیم در غیر اینصورت ...
اینگونه بود که از موضع ضعف و ترس از خدای ندیده و ترسناک او را می پرستیدم.
اما امروز میدانم خدایی که آنقدر دوستم داشته که از روح خودش مرا ساخته , چه لزومی دارد , از او بترسم. چرا باید اورا بپرستم و اطاعت محض داشته باشم . 
باید اول مفهوم پرستش را بدانیم باید بدانیم که در  ساختار روانی انسان ها پرستش چه جایگاهی دارد .
در این قسمت به این سوال پاسخ خواهیم داد که , پرستش چیست ؟ وقتی دانستیم که عبادت و پرستش چیست ,در قسمت بعدی به این سوال پاسخ خواهیم داد که چرا باید خدا را بپرستیم؟
فرض کنید که مانند اسکندر مقدونی پادشاه کل زمین هستید و هیچ کس نمی تواند بالاتر از دستور و خواسته شما کاری را انجام بدهد و شما مجبور به انجام هیچ دستوری نیستید . کاملا آزاد و بدون قید و بندهایی که در ظاهر می شناسیم .وزیران و درباریان شما گوش به فرمان شما هستند تا خواسته های شما را یک به یک اجرا کنند . بعد از گذشت مدتی که درباریان و وزرای شما در کنار شما بودند کم کم به خصوصیات اخلاقی شما پی می برند می دانند که چه چیزی شما را خوشحال می کند و از چه چیزی بیزار هستید بالاخره هر انسانی دارای خصوصیات اخلاقی هست .اگر درباریان با هوش و زیرکی داشته باشیدحتی میتوانند تصمیم شمارا پیش بینی کنند . این نشان می دهد که حتی اگر شما پادشاه تمام جهان نیز باشید خود را به اصولی مقید و پابند می کنید و هر تصمیمی را که می خواهید بگیرید حتما با آن اصول تطبیق می دهید . همین اسکندر مقدونی که مثال زدیم پادشاهی بوده که به علم و دانش و دانشمندان بهای زیادی می داده و برای استاد خود یعنی ارسطو  و حرف های او اهمیت ویژه ای قائل بوده است . این یک ویژگی اخلاقی اوست که به ارسطو این اجازه را می داده که برای او نامه بنویسد و او را موعظه کند. آن دانشمند بزرگ می دانسته که نصیحت های او مورد توجه اسکندر قرار خواهد گرفت .
حال ببینیم درون اسکندر  چه اتفاقی می افتد وقتی برای او نامه ای از استادش می آورند .اسکندر به پادشاه درون خودش مراجعه می کند و او با توجه به اینکه به علم و استادش بها می دهد به اسکندر بیرونی دستور می دهد که نامه را با احترام بگیر و با دقت بخوان . ارسطو آن پادشاه درونی اسکندر را می شناخته که جراَت کرده برایش نامه ای پند آمیز بنویسد .
به طور خلاصه باید بگوییم که هر انسانی خود را به یک سری اصولی پایبند می کند که در کوچکترین تصمیمات هم به آنها مراجعه می کند می توانیم آن ها را متاثر از شخصیت آن فرد ذکر کنیم .تبعیت از این اصول اخلاقی هر فرد همان معنای پرستش است .حتی وقتی انسانی می خواهد هیچ خدایی را بنده نباشد و کاملا آزاد باشد همین هم یک اصل اعتقادی او محسوب می شود که انجام هر عملی را از دیدگاه آن بر انداز می کند و اگر مطابق با آن بود پادشاه درونش به او اجازه این کار را می دهد. بین این اصول و فردی که تابع آن هاست یک ارتباط دو طرفه برقرار است. قانون اساسی , بر او حاکمیت می کند و شخصیت او را می سازد و او نیز از آن پادشاه تبعیت می کند.بنا بر این هیچ انسانی بی قید و شرط و لا ابالی به صورت محض وجود ندارد . اعتقادات و پایبندی های هر انسان او را تربیت می کند و به سوی هدفی هدایت می کند .اعتقاداتش ارباب اوست و بنی آدم را از آن جهت انسان می نامند که با آن ارباب خود اُنس می گیرد.به طور خلاصه این معنای پرستش است که « انسان , درون خود پادشاهی دارد که همان شخصیت اوست و فرماندهی تمامی قوای جسمی و افکار او را به عهده دارد . تبعیت و فرمانبرداری از آن پادشاه را پرستش گویند» . حال با توجه به این تعریف , می توانیم بگوییم که هیچ انسانی وجود ندارد که خدایی را بنده نباشد . پس می توان نتیجه گرفت که پرستش در فطرت همه ما قرار دارد . پرستش یک عمل خاص نیست که گاهی اوقات اتفاق بیفتد. بلکه هر حرکت و فکر ما و هر لحظه از زندگی ما با  پرستش خدای درونمان تعبیر می شود. انسان های شهوت ران هم که برای شان چیزی غیر از شهوات و امیال حیوانی اهمیت ندارد آنها هم پرستنده خدای درون خود هستند . اما پادشاه درونی آنها به آنها دستوراتی می دهد که شهوات شان را ارضاء کند . قرآن به این خدای درونی که هر لحظه در مقابل آن سر اطاعت و تسلیم فرود می آوریم « اله » می گوید و حتی انسان هایی که در بند شهوات هستند را هم از پرستش مستثنا نمی داند. « ارّأ یتَ من اتّخذ الهه هواه افانت تکونُ علیه وکیلا» آیا آن کس را که هوای نفس خود را به خدایی گرفته دیدی آیا تو می توانی ضامن او باشی (س فرقان 43). شبیه همین آیه در سوره جاثیه 23 آمده است . این آیات سوای از مفاهیم دیگری که در بر دارند این موضوع را تصدیق می کنند , که بی قید و بندی و رسیدن به درجه حیوانی هم نوعی پرستش خدای درونی است. و آن خدای درون همواره مورد اطاعت قرار می گیرد.
با این تعریف از پرستش می توانیم بگوییم که پرستش برای هر انسان یک امر فطری است و هر عملی که از او سر بزند , در حقیقت , در راستای پرستش خدای درون خودش است .همان که خداوند میفرماید که « جن و انس را خلق نکردیم مگر برای پرستش» (سوره ذاریات 56 ) .
در قسمت بعدی به این سوال پاسخ خواهیم داد « اکنون که میدانیم همواره  خدایی را از درون می پرستیم چرا خودمان آن را انتخاب نکنیم چرا اصول و قواعد حاکم بر خود را خودمان تعیین نکنیم ؟ چرا قواعدی که خالق آسمان و زمین آنها را وضع کرده باید بر ما حکمرانی کنند »
امیدوارم که تا این قسمت از سلسله مباحث توانسته باشم به ذهن پرسشگر شما خواننده گرامی پاسخ های مناسب داده باشم .اگر هنوز نتوانسته ام جواب قانع کننده و دقیقی به این سوالات اساسی بدهم دو علت دارد اول اینکه بضاعت و دانایی بنده بیش از این نیست و دوم اینکه شما بزرگواران توانسته اید عقل و خرد را جایگزین تعصب ها کنید . فقر اینجانب در علم و استدلال , با عقل رها شده از قیود تعصب نتیجه اش این است که  سوالات بی پاسخ می مانند . اگر چنین است بنده را مطلع فرمایید . و اگر شما خواننده گرامی نیز نقص یا عیبی در این نوشتار ها می بینید و درک بالاتری از آنچه مطرح شده دارید , زکات علم خود را به این بنده که مستحق دریافتش هستم بپردازید. با تواضع آن را خواهم پذیرفت
                                                                                                        والسلام

 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 06:12 ب.ظ http://http:/alitanha555.blogfa.com/

درسته خیلی از ماها به پیروی از پدران خود مسلمانیم
اما مسلمانیت ما موقعی قبول حق تعالاست که با اگاهی
و درک مفاهیم همراه باشد نه اطاعت کور کورانه که خداوند در قران بدجوری اینطور افراد را مذمت کرده

تشکرعلی جان.قربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد