پروردگار عالم با رمز مقطعات در کلام کریمش، به پیغمبر بزرگوار خود حضرت محمد ﷺ باب اسرار را باز کرده است و با کنایات و اشارات و تمثیل انسان را به تدبر واداشته است. حروف را باب کلام خود قرار داد و خود را متکلم بذات معرفی نمود و به انسان توفیق داد که معجزه کلامش، قرآن را از قلب مبارک رسولش و نطق نورانی حجتش، امیرالمؤمنین (ع) بشنویم و در اثر زحمات و رنجهای این عزیزان تفسیر و تعلیم و عمل خالصانه را از این عزیزان بیاموزیم تا مگر هدایت و به نور قرآن منورگردیم و ما هم حروف و کلمات عمل مان را در لوح تکلیف بنا به وسع ضعیفمان منطبق بر آیات الهی قرار دهیم. بنابر این جای بسی تفکر است که، خداوند با خلق ۲۸ حرف کل مفاهیم و معانی  وعوالم دنیا و آخرت را در کتابش قرآن جای داده است. چنانچه تمام کتابهای آسمانی کتاب الله است ولی قرآن هم “کتاب الله” است و هم “کلام الله” و چنین است که پروردگار خود حافظ آن می باشد و حریم قرآن بکر و دست نخورده می ماند الی یوم القیامت . چرا که مخلوق هرگز قدرت ورود در حریم کلام خالق را ندارد و این اعجاز اول بار به دست مبارک مولی الموحدین امیرالمؤمنین(ع) ثبت، نقطه گذاری، و حرکت گذاری شد و علوم صرف و نحو و تجوید را پایه گذاری نمودند. و اهمیت این همه زیبایی در حدیث مبارکی از ایشان این چنین نقل می گردد: “ان کلما فی الکتب المنزله فی القران و کلما فی القران فی الحمد و کلما فی الحمد فی البسمله وکلما فی البسمله فی الباء و کلما فی الباء فی النقطه و انا نقطه تحت الباء“. “حقیقت این است و جز این نیست که همه کتابها در قرآن نازل شده اند و همه قرآن در سوره مبارکه حمد و همه حمد در بسم الله و همه بسم الله در باء و همه باء در نقطه و من نقطه زیر باء هستم“.

بنابراین، حقیقت نقطه سرِّی است الهی، که نه به لفظ ادا می شود و نه به صورت ونه به اشاره و نه موصوف به صفتی است و نه ملون به رنگی و نه محدود به حدی بلکه، محجوب از حواس است. چنانکه در عین “پیدایی پنهان” و در عین “پنهانی عیان” است.

وز غایت ظهور عیانش پدید نیست

نقطه بحر ازل و سر الاسرار و نور الانوار است

ابن عباس رئیس مفسرین چنین روایت می کند که مولا امیرالمؤمنین (ع) از اول شب تا آخر شب راجع به باء بسم الله حدیث می فرمود که من اندکی از آن را می فهمیدم و فرمود قسم به خدا اگر بخواهم باء بسم الله را تفسیر کنم (لاوقرت سبعین بعیرا) برای باء بسم الله اینقدر معانی بیان می کردم که اگر  می نوشتند بایستی بار ۷۰ شتر نمایند. وقال علی (ع) :”بالباء ظهر الوجود و باالنقطه تبین العابد و المعبود“. و فرمود: “بوسیله باء، کل وجود ظاهر شدند و بوسیله نقطه رابطه عابد و معبود روشن و بیان میگردد“(او میزان و صراط و امام مبین راه و قسیم النار و الجنه است)

 قال الصادق (ع): فی تفسیر “و من یؤت الحکمه فقط اوتی خیراً کثیرا“.امام فرمودند: “هر کس که حکمت به او داده شد به تحقیق به او خیر کثیر داده شد” .حکمت چیست؟ فرمود:”ان الحکمه هی الولایه المطلقه فان نقطه الولایه قد عَمَتِ الوجود و لا یشد منها شی من الغیب و الشهود و تلک النقطه قد جمعت فیها جمیع اسرار الحروف و فی الحروف جمعت و بنیت اسرار الکلمات و فی الکلمات استجنت اسرارالمعانی فالمعانی غیب فی الکلمات و الالفاظ و الکلمات غیب الحروف و الحروف غیب فی الالف المتحرکه و هی غیب فی الالف لینه و هی غیب فی النقطه فهی غیب الغیوب و سر الاسرار“. و آن بطور مجمل اینطور معنی می گردد که “حکمت همان ولایت مطلقه است.که ظهورپروردگار عالم به آن نقطه ولایت است و آن به تمام تاریکیهای وجود و ندیدنی ها مسلط است و بدون سختی غیب را مشهود می گرداند و آن نقطه ایست که تمام اسرار حروف در آن جمع است و در حروف اسرار کلمات بنا نهاده و جمع گردیده، اسرار معانی و در معانی احوالات غیبی، و کلمات و الفاظ را در خود جمع و کلمات اسرار غیب حروف را آشکار می کند. و حروف، اسرار غیب حرف الف را (البته الفی که متحرک شده است یعنی همزه) و اسرار آن الف لَیِنَت و نرمی درون آنست که آن اسرار نقطه است و آن نقطه غیب الغیوب و سِرالاسرار است” .

امام حسین (ع) فرمودند: آن علمی که جدم خاتم النبیین ﷺ بدان خوانده شده علم حروف است و علم حروف در لام است و علم لام در الف است و علم الف در نقطه و علم نقطه در معرفت اصلیه و علم معرفت اصلیه در علم ازل و علم ازل در مشیت  و علم مشیت در علم غیب هویت است.

الله بود یک الف و ها و دو لام

از نقطه برون آمده این جمله تمام

گر طالب سِرّ نقطه هستی ایدل

این نقطه بود نقش علی اعلام

 

حروف، ظهور نقطه هستند و نقطه، مظهر مشیت غیبی است که بدین صورت در عالم طبیعت تجلی می نماید و حروف ظهور تجلیات غیوب است که به عرصه شهود می رسد. و قرآن آن نقطه غیبی است که بصورت نقطه، بر قلب پیامبر ﷺ تجلی نموده و بصورت حروف نقش بسته است و حروف مختلف عالم انسانی، از بحور مختلف محبت غیبی سر چشمه گرفته و مصداق کلی او در این عالم، در وجود مقدس علی علیه السلام تجمع صورت و سیرت داده و بهمین منطق فرموده همه کتب آسمانی در قرآن و همه قرآن در سوره مبارکه حمد و تمام حمد در بسم الله و تمام آن در باء و فرمود من نقطه زیر باء هستم.

یعنی تمام معارف آسمانی در قرآن مدون گشته و در نَفْس علی اعلا (ع) تکوین داده شده و بدین سبب از زبانش چشمه های علم و دانش و کمال بی حد و حصر فیضان نموده و سرچشمه این همه علوم و مکرمت و فضیلت در حُجُب و سُرادقات غیبی است که خدای متعال پیغمبر را برد و آن حجب را به او نمود و آنجا دست غیبی بر شانه احمد ﷺ نهاده شده و در عالم پایین پای علی(ع) بر شانه محمد ﷺ نهاده و نورانیت و روحانیت علی (ع) و محمد ﷺ و محمد ﷺ وعلی (ع) حقیقتاً یک نور است که از هم جدا شدنی نیست .

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

 فقط در نشئه عالم، طبع نقطه در دو قالب تجلی نموده که هر چه پیامبر ﷺ تبیین فرموده علی (ع) تشریح فرمودند. و هر چه علی (ع) فرمود، پیغمبر (ص)  به او آموخت و هر کجا احمد (ص) قدم، نهاد علی (ع) سایه صفت همراه او بود. و هر کجا علی (ع) بوده روح پیامبر (ص) حکومت و تکلم می فرمود. پیغمبر (ص) فرمود :”علِّمَنی رَبّی” و علی (ع) فرمود: “عَلِّمَنی رسول الله 

علم همه عالم به علی داد پیمبر                چون ابر بهاری که دهد آب به گلذار

عدد ابجد “نقطه” معادل ۱۶۴ است و اگر ارقام آن را با هم جمع کنیم ۱+۶+۴=۱۱ و عدد ۱۱ معادل “هو” می باشد. و نیز نقطه در جایگاه عددی معادل ۴۷ و آن نیز جایگاه نام مبارک “امام حسین” (ع) است و” سَرِ “امام مصداق همان نقطه است که اگر ۴+۷=۱۱ باز به نام مبارک “هو” می رسیم. اکنون ببینید که اعداد چگونه مرتبه باطنی حروف را آشکار می نمایند و ما را به نقطه معرفت می رسانند

نخستین وحدت حق جلوه گر بود

که شد از ظل وحدت نقطه موجود

پس آنکه نقطه شد در ظل سیار

بصورت گشت الف از وی پدیدار

ز سیر عَرضِ او شد صورت باء

به ضمِ نقطه وحدت هویدا

مکرر گشت چون این نقطه ظاهر

عیان شد تا و ثا اندر مظاهر

الف چون از دو سر بر عکس هم گشت

بطومار حقیقتها رقم گشت

چو اندرسجده ایزد تعالی

الف خم گشت و دال آمد هویدا

به ضمِ نقطه توحید فی الحال

الف خم گشت و دال آمد هویدا

الف هر دم بطوری کرده حرکت

که حرف دیگری شد در کتابت

غرض یک حرف بیرون از الف نیست

ولیکن محرم این مدعا کیست

ز ظلِ وحدت، اسما گشت ظاهر

ز شوق جلوه حُسنند مخلوق

بود آمیزش این ذره با خود

به دریا می رساند نسبت این دُرّ

علم حروف از هر علمی برتر و والاتر و برای انسان نافع و لازم است، زیرا درک هر مفهومی از مفاهیم موجودات عالم هستی از غیب و شهود و معانی هر یک از آنها در صورت فردی و ترکیبی حروف نهفته و حروف دلیل و مُظهر تمام آنها می باشد، و مبنای تمام علوم شناخت ذات فردی حرف و ترکیبات و حالات و عوارض و معانی استحصالیّه است. حروف مبیّن اسرار، و مظهر علوم، و کاشف مقاصد غیب و شهود است و فهمیدن معانی کتب آسمانی بویژه “قرآن” به معرفت حروف بستگی دارد و تمامی زبانها و لغات محتاج به علم حروفند.

بدان این اقیانوسی است که اگر در آن فرورویم، اموری پدید خواهد آمد که توان شنیدن آن نیست چون حروف مطالبی بس پیچیده و اسرار آمیز به خود اختصاص می دهد که علم حروف را به وجود می آورد (همان علم جفر) و همان گونه که بیان نمودم اگر تمام آبهای زمین جوهر و دوات گردد و تمام چوبها ودرختان کاغذ گردند، در باب حروف، سخن بسیار بیشتر از ظرفیت آنها خواهد بود .

پس از حروف، اسماء پدیدار گشتند، و خداوند سبحان حقایق را بر شمار اسماء حقیقی اش انشاء و ایجاد فرمود و بر طبق این اسماء فرشتگان و موکّلها و “عونٍ و طیشٍ” را آفرید تا حمد و سپاس سبحان گویند و شأن و منطقه ای برای هر یک از اسمها قرار داد. و همه را به تسبیح گویی اسماءاش فرا خواند تا اسم و مسما و تسمیه او گویند.

شیخ شبستر می فرماید:

ز حق با هر یکی خطی و قسمی است

معاد و مبداء هر یک ز اسمی است

از آن اسمی که آمد هم به در شد

اگر چه در معاش او در به در شد

از آن اسمند ،موجودات قائم

بدان اسمند در تسبیح دائم

اصبغ ابن نباته گوید: امیر امؤمنین (ع) فرمود: “عثمان ابن عفان از رسول خدا (ص) پرسید ، یا رسول الله تفسیر ابجد چیست؟ حضرت فرمودند: “تعلَّمُ التَّفسیر ابجدِ فاِنَّ فیه الاَعاجیبُ کلها ویلٌ لعالِمِ جَهِلَ تفسیرَهُ” تفسیر ابجد را بیاموزید زیرا که در آن شگفتیها است و وای بر آن عالمی که از تفسیر آن چیزی نداند گفتند: یا رسول الله تفسیر آن چیست؟ فرمودند: “اما ابجد ، “الف” پس آلاء (نعمتهای باطنه خداوند) است حرفیست از اسماء و اما “باء”، بهجت خداوند است و اما “جیم”، (جنت) بهشت خداوند و جمال خداوند و جلال اوست و اما “دال”، پس دین خداوند می باشد واما هوز، پس “ها” هاویه است و “واو” فویلٌ لاهل النّار(وای بر اهل اتش)و اما “زاء”، فزاویهٌ فی النار پس زاویه است در آتش ، پس پناه می بریم به خدا از آنچه در زاویه است (زاویه های جهنم) و اما حطی، “حاء” آن ریختن خطاهاست از مستغفرین در شب قدر و آنچه جبرئیل با آن با ملائکه نازل می شود تا طلوع آفتاب (فجر) و اما “طاء”، فطوبی لهم و حسن مآب (درخت طوبی) برای آنهاست و گشتنگاه نیک و آن درختیست که خداوند عزّو جل آنرا نشانیده و در آن روحش دمیده و همانا که شاخه های آن از پس دیوارهای بهشت دیده می شوند حُلی و حُلل می رویاند بر دهانشان آویخته است. و اما “یاء” ، یدالله فوقَ خلقِهِ دست خدا بالای دست خلق اوست. سبحانه و تعالی امّا یشرکون.

و امّا کلمن ، “کاف” کلام خداست که برای کلمات خدا بدل کردنی نیست و از غیر خدا برگشت دهنده ای نیابی و اما “لام”، فرمود آمدن اهل بهشت است بر پیغبر در زیارت و تحیّت و سلام و ملامت اهل آتش است در خودشان. اما “میم”، ملک خداوندی است که زوال ندارد و دوام خداوندی است که فنا ندارد و “نون”، نون والقلم و ما یسطرون است. قلم قلمی است از نور و کتابی است از نور در لوح محفوظ که مقربون آنرا گواهند و خدا در شهادت کافیست و اما “سعفص”، “صاد” یک صاع بصاع و قصاص بقصاص، یعنی جزا به جزا و هر چه کنی جزا یابی. همانا خدا به بندگان ستم نکند و اما “قرشت”، یعنی آنها را در قبر از هم پاشد پس آنها را زنده کند و در روز قیامت پراکنده نماید و در بین آنها به حق حکم کند و به آنها ستم نمی شود”.

هارون بن جهم گوید: یکی از صحابه گفت امام صادق (ع) فرمود: “همانا به عیسی (ع) دو حرف عطا شده ، و به اندو حرف (از زنده کردن مردگان و شفای بیماران) عمل می کند و به موسی (ع) چهار حرف، و به ابراهیم (ع) هشت حرف، و به نوح (ع) پانزده حرف، و به آدم (ع) بیست و پنج حرف و همانا خدایتعالی تمام آنها را برای محمد (ص) گرد آورد و “همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است” هفتادو دو تای آن به محمد (ص) داده شد و از ان یکی در حجاب است (پس به چهار پیغمبر پنجاه و شش حرف رسید).

چشم دل باز کن که جان بینی                    آنچه نادیدنی است آن بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد                    آنچه خواهد دلت همان بینی

از امیرالمومنین علی(ع) است که می فرمایند: “خضر نبی را در خواب دیدم و به او گفتم به من بیاموزد چیزی که بدشمنان ظفر یابم، فرمود یا علی بگو “یا هو یا من لاهو الاهو“چون به سمع همایون حضرت رسالت رسانیدم، فرمود یا علی این اسم اعظم بوده است که به تو آموخته و من در روز بدر آنرا مکرر میگفتم تا آنکه ظفر یافتم. شاید سِرِّ این اذکار زیبا این است که عدد ابجدش”۱۱۸” است و آن نیز معادل با نام مبارک “حسن” (ع) می باشد.و الله اعلم

بقیه از درس نقطه

توضیح کلام آن بزرگوار که فرمود “من نقطه با بسم الله می باشم” یعنی من جامع قرآن و کلام الله ناطق هستم. اول نقطه وجود که از سماء قدرت ازلی به ارض ممکنات نزول نمود سِّر حقیقت محمدی ﷺ یعنی نور احمدی ﷺ بود. چنانچه فرمود “اول ما خلق الله، نوری” و در جای دیگر فرمود” اول ما خلق الله ، القلم” و در جای دیگر ،”اول ما خلق الله ، العقل“. خلاصه در هر مرتبه ای از مراتب خلقت اول پیدایش و ظهور آن یک امر وحدانی بسیط بوده است.

در عالم عقول و اول ما خلق الله ، همان حقیقت محمدی (ص) و در مرتبه نفوس، نَفْسِ علوی، علی و فرزندانش (ع) هستند. در مرتبه طبیعت جوهر بسیط هیولی و ماده تا برسد به مرتبه الفاظ که همه از نقطه بسیط آغاز می گردد. و از نقطه، خط بوجود می آید و از خط ۲۹ حرف هجاء و از ترکیب حروف هجاء، کلمه و از کلمه،کلام. و سخنگو، توسط کلام ما فی الضمیر خود را ارائه می دهد و شاید اشاره به این باشد که منم قرآن ناطق و حقیقت کلام الله که از نَفَس رحمانی و فیض سبحانی در عالم حقیقت تظاهر نموده اند و من نقطه جامع کلام الله هستم و تمامی معانی کتب الهی که در کمون وجود من مندرج است.

در روایتی فرموده “نازل نشده آیه ای از آسمان در دریا و نه در خشکی و نه در شب و نه در روز و نه در بیابان و نه در سفر و نه در حضر مگر آنکه من می دانم در چه وقت نازل گردیده و راجع به چه امری فرود آمده و من می دانم ظاهر آن را و باطن آنرا تفسیر آن را و تأویل آن را”. و امثال این روایات بسیار است که دلالت دارد بر اینکه تمام علوم قرآن مندرج در قلب آن بزرگوار است. پس جا دارد که بفرماید تمام قرآن مندرج در باء بسم الله است و من آن نقطه با می باشم .(شاید طپش قلب قرآن صوت قرآن است چنانچه هر یک ازمعصومین در بطن مادرشان حیات خود را با صوت قرآن اعلام می داشتند)

تعبیر به نقطه شاید از جهت وحدت و حقیقت ذات مقدس اوست. یعنی امیرالمؤمنین علی(ع) و اینکه آن حضرت بعد از رسول اکرم (ص) “اول ما خلق الله” است پیغمبر اکرم (ص) فرمود: “من و علی در ابتدای خلقت یک نور بودیم و تسبیح و تهلیل حق تعالی را می کردیم تا آن که آن نور دو قسمت گردید،نیمی در صلب عبدالله (ع) و نیمی در صلب ابوطالب قرارگرفت” . در تفسیر علی ابن ابراهیم از صادق آل محمد(ص) است که “باء”، بهاءالله (جمال) “سین”، سناءالله (رفعت و بزرگی)، “میم” ، ملک الله (سلطنت و بزرگیست) است.

در تفسیر دیگر از “بسم الله الرحمن الرحیم” از طریق اعداد و حروف از آقای مقدادی که می فرمایند:”کلمه بسم اگر حرف اول و آخر را (باءو میم) به عدد ابجد بنویسیم می شود ۹۲ و آن معادل نام مبارک محمد(ص) است و عدد ابجد س (س،ی،ن) برابر ۱۲۰ است که آن نیز معادل نام مبارک علّی (ع) است. بنابر این پروردگار عالم نام مبارک خود را از مجرای رسالت و ولایت محمد(ص) و علی(ع) معرفی می کند که او الله است. اسم اعظم الله به عدد ابجد ۶۶ می شود که در جایگاه حروف و الفبا ۳۰ می باشد بنابر این خالق یکتا ذات اقدس خود را با جلوه کتاب آسمانیش در قلب پیغمبر (ص) (رسالت ) و نطق کلامش و افشای اسرارش (از ولایت) و از درون سی جزء قرآن نمایان می فرماید که عدد ۳۰ معادل حرف لام که سرّ مجرای توحید می باشد”. پروردگار سبحان تمام رسالت رسولانش و تمام ولایت اوصیاء ومعصومین اش را فقط در یک مجرا که توحید است وجه الله خویش قرار داده و باقی و ابدی می گرداند که او الله است وبا دو صفت رحمان و رحیم باب نوزده گانه حروف بسم الله الرحمن الرحیم را باب قلب شدن تمام موجودات به اعلای انسانیت ترفیع می دهد.

عدد اسم مبارک “رحمان” برابر با ۲۹۸ است که اگر ارقام آن جمع گردد ۲+۹+۸=۱۹ است. مگر نه این بود که وجوب ورود حیوان حلال گوشت به عالم انسانی در موقع ذبح بشرط گفتن “بسم الله الرحمن الرحیم” است پس اسم مبارک رحمان مجرای رحمت رزق پروردگار عالم است به عام مخلوقاتش که فقط در دنیا ارزانی می دارد ولی شاید شرط وصل شدن اسم مبارک رحمان که رحمت خواص اوست به رحمت عامش که “رحیمیت” است و آن مخصوص مؤمنان در آخرت می باشد اینست که از مجموع عدد کلمه رحمان که ۱۹ است گذشته و وارد عالم آخرت بصورت انسان می شود یعنی در دنیا حیوانیت را گذاشته و با صورت انسانی از حروف “بسم الله الرحمن الرحیم” گذشته و به اعلای رحمت رحیمیت وصل شویم. جالب است که عدد ابجد اسم مبارک “رحیم” ۲۵۸ است که اگر جمع گردد۲+۵+۸=۱۵ می شود که آن خود جایگاه حرف مبارک “سین” است که همان قلب قرآن است و میزان حروف پس نتیجه می گیریم حق سبحانه و تعالی از مجرای رسالت و ولایت ذات اقدس خویش را معرفی کرده و راه رسیدن به رضای خویش و همچنان هدف خلقتش را قرآن و ذوب شدن در توحید خود دانسته است چنانچه ذوب شدن میسر نمی گردد (تهلیل) مگر این که با اخلاص بر خوان رحمانیتش رزق هدایت و انسان شدن را از گذشتن از ۱۹ حروف “بسم الله الرحمن الرحیم” بگیریم تا به میزان و تعادل صورت و سیرت و عمل انسانی برسیم که آن نهایت رسیدن به آغوش محبت “رحیمیت” پروردگار عالم است که خود تا الی یوم القیامت بنده اش را نوازش و پذیرایی بفرماید و او را به کمال قرب خود برساند.

در” بسم الله الرحمن الرحیم” که اسم اعظم و ذکر اکبر است چون نازل شد آسمانها به حرکت درآمد و زمینها لرزید و ملائکه بر تسبیح افزودند و آن بر جبه اسرافیل و جبه آدم نوشته بود و بال جبراییل و بر کف عزرائیل نوشته و بر عصای موسی و به زبان عیسی (ع) و خاتم سلیمان (ع) و زمانی که به مریضی به عدد حروف آن ۱۹ بار  بخواند شفا یابد و ۵۰ بار برای برآمدن حاجت برآورد و وقت خواندن باید به ذکر مشغول و قلبش متوجه معبود باشد.

علم حروف به یک معنی علم جفر است.  جفر در لغت به معنای چاه عمیق، یا پوست بزغاله یک ساله است (چون پوست بزغاله قابلیت شکل پذیری در هر زمینه را داراست) یا به قولی دستورات و فرمایشات پیامبران و اولیای خداوند می باشد. جفر در اصطلاح دیگرش عبارت از علم حروف و انواع و اقسام بسطها برای نتیجه مطلوب و آن ربط عالم سفلی با عالم علوی است. (برای درک بیشتر این علوم کتاب فتوحات مکیه شیخ اکبر محیی الدین عربی را باید مطالعه بفرمایید).در اکثر رسائل نوشته شده است که عالم را برای هر عمل در علوم غریبه دانستن حروف و اعداد از ضروریات این علوم است.

معنی ابجد

در منتخب “اللغات و غیاث” نوشته است که “مراسم “شخصی بود که نوشتن از او ایجاد شده است و این ۲۸ حرف به معنی، “ابجد یعنی آغاز کرد“. “هوز بدست آمده“،”حطی یعنی واقف شد“،”کلمن یعنی سخن گو شد“، “سعفص یعنی این آموخت“، “قرشت یعنی ترتیب کرد“، “ثخذ یعنی نگه داشت“، “ضظغ یعنی تمام ساخت“.

اما در بیان منشأ تدوین علم حروف که همان علم جفر هم می باشد، ائمه کرام اهل بیت علیهم السلام، واضع جفر، جامع علم حروف، که مشتمل بر حقایق و خواص حروف و اسماء آیات است می باشند که در دو جلد کتاب شریف است از این علوم که متعلق به شاه ولایت، امیر المؤمنین و امام المتقین، اسد الله الغالب، الامام، علی ابن ابیطالب علیه صلوات و السلام بوده است. و بعد از ایشان ۱۱ فرزند بزرگوارشان که ائمه معصومین و هدات اهل حق و یقین اند علیهم السلام، به طریقت وراثت این علم نفیس را مستهظر بودند و از آن دو کتاب شریف استخراجِ معانی غامضه می فرموده. بتخصیص حضرت امام همام ابوعبدالله، جعفر محمد الصادق علیه السلام و علی آبایه الکرام الصلوات و السلام که صاحب کتاب “جفر خایب” اند و ابو حامد حجه الاسلام محمد غزالی در کتاب “سرالمصون والجواهر المکنون” که مشتمل بر خواص حروف مرتبه احاد که در لوح مثلث وضع کرده اند چنین آورده که استخراج این نسخه از کتابی که حضرت امام همام امیرالمؤمنین علی (ع) در کتاب خود بجفر جامع الدنیا والاخره ومطلع نشده است هیچکس بر کشف مخفیاتی که کتاب شریف است از اسرار نورانیه وانوار ربانیه غیر حضرت امام جعفرصادق ع واصل نشده بمعرفت این علم شریف، الا قلیلی از اهل دانش و معرفت.

و حضرت امام صادق ع این علم شریف را شرح فرموده  وما به برکت عنایات رب العزه والحمدالله علی ذالک  در اطلاع اکابر دین بروقوع حوادث ازحروف مقطعات که معدن جواهر حکمت است. عبدالله ابن عباس روایت کرده که “مجمع مناقب ومظهر عجایب” امیرالمومنین، علی (ع) وقوع فتن وحدوث آنرا از حروف “حمعسق” دانسته و در تفسیر ثعلبی و بعضی از رسائل  قشیری مذکور است. که چون این حروف نازل شد اثر ملامت در جبین مبین حضرت رسالت ﷺ مشاهده شد یکی از مَحرمان کیفیت حال را سوال کرد حضرت فرمود که مرا خبردادند از بلاهایی که برامت من درآخرالزمان نازل شد از خسف و قذف و آتشی که ایشان را در بیابان جمع می کند و بادی که ایشان را بدریا افکند و نشانهای پی درپی ازخروج دجال، و فتنه یاجوج  و ماجوج، وغیر آن از علامات قیامت و از اینکه روشن شد که  کیفیت حدوث وقایع و وقوع حوادث جمع در ضمن این حروف مندرج است و از روضه رسالت و نبوت، و ثمره شجره ولایت و فتوت، امام الثقلین،  ابی عبدالله  الحسین (ع) سوال کردند که معنی “کهیعص” چیست؟ فرمودند که:” لو اخبرتکم به لمشیتم علی الماء“؛ “اگرشما را از این معنی آگاه گردانم هرآینه بر آب بگذرید وقدم شما تر نشود” .(از کتاب حرزالامان به قلم محمد عطار علیه الرحمه) علم حروف خواص عجیب و با کراماتی نیز دارد که با اعداد اثر خود را نشان می دهد . یکی از خواص آن در بیان ذکر اسماء الحسنی در عدد ابجد است که نتایج زیبایی دارد. مثل نام مبارک “الله” که اگر ۶۶ بار در۶۶ روز ذکر شود با خلوص، انشاءالله باری تعالی باب علم را برای شما می گشاید.

باری عدد ابجد کلمه “حروف” (ح ر و ف) خود اسرار است و معادل ۲۹۴ می شود اگر آن را جمع کنیم ۲+۹+۴=۱۵ می گردد و آن خود جایگاه حرف “سین” یعنی قلب قرآن است و در واقع جایگاه حیات و تعالی است پس با علم حروف به قلب معانی و اسرار هر چیز می توان دست پیدا کرد. و نیز اگر ارقام ان را در هم ضرب کنیم ۲×۹×۴=۷۲ می شود که مطابق است با عدد اسماء الحسنی پیامبر (ص)، کلمه “سجده” و کلمه “سیب” و نیز ۲×۷=۱۴ و جالبست که حروف عربی ۲۸ حرف هستند در واقع ۲تا ۱۴تا که ۱۴ حرف آن شمسی (نورانی) و ۱۴ حرف دیگرش قمری (ظلمانی) است. حروف مقطعات قرآن بدون تکرار ۱۴ است که همگی نورانی هستند و عدد جایگاه کلمه “حروف” در الفبا ۵۱ می شود. همانطور که گفته شد تمام حروف “اسماء الله” هستند. ۵۱ عدد نمازهای واجب و نافله ایست که بر انسان واجب گردیده که بوسیله آن به میزان کمالات انسانی و نفسانی می رسیم و جالب است که اگر۵ را با یک جمع نماییم می شود ۶ که آن معادل عدد حرف “واو” است. “انا لله و انا الیه راجعون“. واو محل عالم دنیا می شود که عدد آن ۶ است. یعنی به عدد ۶ روز بوجود آمده و به ۶ دنیا فانی می شود. ولی از دنیا و در دنیا به سر باطن حروف و اعداد می رسیم.

در عدد ابجد حروف “کلمه” عدد آن می شود ۸۰ باز هم خیلی جالب است زیرا به طول عمل و رسیدن به قله آن که کلمه “فاء” می شود یعنی رسیدن به فوز یا به کامل شدن از هر جهت. و در جایگاه عددی کلمه “اعداد” که ۲۶ می شود اگر ۲ و ۶ را جمع نماییم به عدد ۸ که جلوه سایه رضا است می رسیم و اگر عدد ۲ را در ۶ ضرب کنیم به عدد ۱۲ می رسیم که مدد رساننده همه اعداد است و اگر عددهای جایگاه حروف و جایگاه اعداد را با هم جمع کنیم یعنی ۵۱ را با ۲۶ جمع کنیم می شود ۷۷ که معادل با کلمه مبارکه “هو الله” می گردد، که منشاً این علم را از ذات اقدس خویش ظهور داده است و اگر(در عدد ۷۷) ۷ را با ۷ جمع کنیم می شود ۱۴ و در می یابیم آینه ظهور اسرار ۷۷ در ۱۴ وجود مقدس جلوه نما گردیده و آنها کل نور وکل اسرار هستند. (در عدد ۱۴) ۱+۴ =۵ پس در می یابیم تمام سلسله حروف و اعداد رحمتی هستند از رب العالمین تا ما را به شناخت و معرفت عبادت و بندگی خویش برساند تا خود حلقه بندگی را به عنوان اطاعت محض بپذیرد و آن انجام نمی شود الا به شیعه شدن پنجمین معصوم وجود مقدس آقا امام “حسین” (ع) که خود مظهر ظهور حقیقت بندگی و رضا و سجده است .

علم حروف پیرامون مولا علی (ع) در کتاب خصاق (جلد ۲ص ۴۴۴)  از کلام مبارک امام باقر (ع) و ایشان از رسول الله (ص) نقل فرمودند:” علم علیاً (ع) اَلْفْ حَرفٍ کل حرف منها یفتح اَلْفْ حرفٍ“.یعنی “به علی (ع) هزار حرف آموخت که هر حرفی از آن هزار حرف باز می کند و علی ابن ابیطالب (ع) فرمود : “علم الحروف من العلمِ المخزون لا یعرفهُ الاّ العلماءُ الربانیون” . دانشهای علم حروف از دانشهای در بسته است که جز دانشمندان ربّانی ندانند.

در تأیید مطلب امام ششم (ع) فرمود: “چون علی علیه السلام پیامبر (ص) را به خاک سپردند ابوبکرلعنت الله و عمر لعنت الله در ضمن حدیث طولانی به آنها فرمود اینکه گفتید چرا شما رادر امر غسل حضرت پیغمبر(ص) حاضر نکردم برای آن بود که به من فرموده بود اگر جز تو کسی عورت مرا ببیند کور می شود از این رو شما را خبر نکردم. اما آنکه سر به گوش آن حضرت گذاشتم به جهت آن بود که به من هزار حرف آموخت که هر حرفی هزار حرف دیگر را شرح می کرد برای این بود که شما را در سرّ آن حضرت آگاه نکردم”.

ظاهر و باطن حروف قرآن

ابن عباس گوید بالاترین چیزی که از تفسیر علی ابن ابیطالب (ع) آموختم این بود: “اِنَّ القرانَ اُنزلَ علی سبعهِ احرفٍ ما مِنها .حرفٌ الاّ و لهُ ظهرٌ و بطنٌ و اِنَّ علیاً عَلِمَ الظاهرَ و الباطن” . همانا که قرآن بر هفت حروف نازل شد (بسم الله) از آنها هیچ حرفی نباشد مگر اینکه برایش ظاهریست و باطنی که علی (ع) ظاهر و باطن آن را می داند.( و شما ای عاشقان علی(ع) اسرار را در” ع، ل، ی” و عدد ۱۱۰ و ۱۲۰ او بجویید).

حضرت سجاد (ع) در دعای ۲۸ بند ۱۰ صحیفه خود عرض می کند: “و ایّاکَ ندایی لکَ یا الهی وحدانیّهُ العددی و ملکه الصّمد و فضیله الحولِ و القوه“.”تنها تو محل ندای من هستی فقط تو را ندا می کنم برای توست ای معبود، یکتایی عدد و پادشاهی قدرت صمدیّت و زیادی و برتری گردش و نیرو” .

در معانی الاخبار (ص ۲۰) در حروف مقطعه روایت مفصّلی از امام صادق(ع) آمده است (برخی از مضامین را ذکر می کنیم): چون رسول خدا ﷺ به مدینه آمد و سوره بقره نازل شد، یهود گفتند “الم” اگر از قرآن محمد (ص) است مدت ملک او ۷۱ سال است چون الف =۱، لام=۳۰ و میم=۴۰ است پس جماعتی از یهود نزد رسول الله ﷺ  آمدند و خواستند با حضرت مناظره کنند، رسول خدا امیرالمؤمنین (ع) را تولیت داد تا با ایشان مناظره نماید حضرت حاضر شد یهود حرف خود را گفتند حضرت فرمودند پس با “المص” چه خواهید کرد آن نیز از قرآن است یهود گفتند این سنگین تر است زیرا (۱۶۱ می شود) و حضرت فرمودند پس با “الر” چه خواهید گفت، یهود گفتند این سنگین تر است و عددش بیشتر (۲۳۱) حضرت گفت پس در”المر” چه خواهید گفت اینهم در قرآن است و بر رسول خدا نازل شده است گفتند این سنگین تر و عددش (۲۷۱) است حضرت فرمود اکنون بگویید مدت ملک رسول خدا یکی از این فواتح سُوَر است یا مجموع آنها است یهود حیران شدند. بعضی گفتند یکی از این مذکورات است و برخی گفتند نه بلکه مجموع  مراد است  وآن مدت (۷۴۴) سالست و بعد از آن سلطنت به یهود منتقل می شود حضرت فرمود این سخن را از کتاب آسمانی می گویید یا از پیش خود افتراء می کنید؟ گفتند از پیش خود. حضرت فرمود دلیل صحت افتراء شما چیست؟ گفتند به حساب جمل است.

حضرت فرمود : چگونه با حساب جمل به مقصود شما این حروف دلالت دارد اگر کسی گوید این حروف با این عدد  هرگز دلالت ندارد که مدت ملک رسول خدا اینقدر باشد . ولی دلالت دارد که برای شما هر یک از شما به عدد این حروف لعنت شدید است یا به عدد این حروف برای ما و شما دنانیر و دراهم است یهود از جواب عاجز شدند، و گفتند یا ابالحسن (ع) منصوص نیست در “الم و المص و الر و المر” بزرگ آنها گفت: یا علی شاد نباش که ما را از جواب عاجز کردی و برای صحت قول نتوانستیم حجتی بیاوریم شما هم برای مدعای خود برهانی نداری فقط عجز مارا جواب حجت خود قراردادی. حضرت فرمود ما از راه بیّنه و معجزه باهره وارد می شویم. پس حضرت به شتران یهود توجه نمود و ندا کرد، شتران شهادت دهید به نبوت سیّد انبیاء و امام و وصی او. تمام شتران به سخن آمدند گفتند راست گفتی ای وصیّ رسول خدا (ص) این جماعت یهود دروغ گفتند. دوباره امیرالمؤمنین به لباسهایی که در تن یهود بودند رو کرد فرمود ای لباسهای تن این جماعت گواهی دهید، لباسها به سخن آمدند گفتند راست گفتی ما شهادت می دهیم حقیقتاً محمّد (ص) رسول خدا و تو یا علی (ع) وصی او باشی هر قدمی که محمد (ص) در مکرمت برداشته تو بجای آن به مکرمت قدم برداشتی و شما دو برادر هستید که از اشعه انوار الوهیّت بوجود آمده اید و در این دنیا دو قسمت شدید و در جمیع فضایل یکی هستید مگر نبوت، که در او شریکی نیست زیرا بعد از او پیغمبری نیست. این وقت جماعت یهود لال شدند و بعضی ایمان آوردند و بعضی بر کفر خود ماندند و علم حروف در جناب عیسی خواهد آمد.

علم حروف در اصحاب مهدی (عج)

امام صادق(ع) فرمود : بزودی در مسجد شما یعنی مکه سیصد و سیزده نفرآیند، اهل مکه می دانند که اینان از پدران و اجداد انها زاییده نشده اند،” علیهمُ السُّیوفُ علی کلِّ سَیفٍ کلمهٌ تَفتِحُ الفَ کلمهٍ طَلَعَتِ الّریحُ فَتُنادی بِکُلِّ وادٍ هذاالمهدی یَقضی بِقَضآءِ آلِ داود و لا یُسئَلُ علیهِ بَیِّنهُ“.برآنان شمشیرها (اسلحه ها) آویخته بر هر شمشیری کلمه ای است که هزار کلمه باز می کند باد می وزد (و بر می انگیزد) پس به هر وادی ندا می کند این مهدی (ع) است که به قضاوت آل داود قضاوت می کند و بر او بینه و برهانی سؤال نمی شود (در آن کلمه ها اسرار جهانست).

از حضرت امام حسین (ع) نقل شده است که: مردی یهودی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت فایده “حروف هجاء” چیست؟ امیرالمؤمنین (ع) در مجلس حاضر بود رسول خدا (ص) فرمود یا علی (ع) جواب این مرد یهودی را بده و رسول خدا در حق علی (ع) دعا کرد “اللهمَّ فَقِّههُ و سَدِّدهُ”، امیرالمؤمنین (ع) متوجه مرد یهودی شد و فرمود هیچ حرفی نیست مگر آنکه اسمی است از اسماء الله عزَّو جلَّ (خواندن آنها سبب اجابت است بشرط خلوص )

۱- اَمّا  اَلف – “فَاللهُ الَّذی لا الهَ اِلّا هُوَ الحَیِّ القیّوم” . الف اشاره است به اینکه خداوند آنستکه هیچ معبودی جز او نیست او زنده وبر پا دارنده است .

۲- امّا باء –  یعنی خداوند متعال باقیست بعد از فانی شدن جمیع خلایق .

۳- امّا تاء –  یعنی توّاب است که قبول کنندﺓ توبه بندگانش می باشد .

۴- ثاء – یعنی خداوند ثابت بوده و هست و خواهد بود (۱۴ ۲۷) “یُثَبِّتُ اللهُ الّذینَ آمنوا بِالقولِ الثّابتِ” (مؤمنین را خداوند به قول ثابت نگه می دارد) قول ثابت کلمه لا اله الّا الله است .

۵- امّا جیم – ” فَجَلَّ شأنُه و تَقَدَّسَت اسمائُه” (بزرگی و عظمت و جلال و الوهیّت او بالاتر است از اینکه بشر بتواند به او پی ببرد .)

۶- اما حاء – “فحقَّ“- حی- حلیم (زنده و پاینده و بردبار و حکم کننده بر بندگان است.)

۷- اما خاء – “فخبیرٌ بِما یَعمَلُ العباد” (با خبر است بآنچه بندگان می کنند).

۸- واما الدّال –  “فَدیّانُ یومِ الدّین” (حکم کننده روز جزاء)

۹- و اما الذّال –  “َذُوالجَلالِ و الاِکرام” (صاحب تمام جلالها و کرامتهاست )

۱۰- اما راء –” فَرؤُفٌ بِعبادِه” (مهربانست به بندگان خود ) .

۱۱- اما زاء – “فَزَیِّنُ المعبودین“(زیبنده معبودیت است و هر چه جز او پرستش شود عاطل و باطل پرستنده کافر است).

۱۲- اما سین – “فالسمیعُ البصیر” (شنوا و بینا است بر مسموعات و مرئیات همه دانا باشد ).

۱۳- اما شین – “فالشّاکِرُ لِعِبادهِ المؤمنین” (از بندگان سپاسگذار خوشنود است ).

۱۴- و اما الصاد – “فَصادقُ فی وَعدهِ وَ وَعیدُهُ “(در وعده اش به مؤمنین به بهشت و بیم دادن او به بدکاران بدوزخ راستگو است).

۱۵- و اما الضّادّ- “فَضارُ النافع “(زیان زننده بکفار و سود دهنده به مؤمنین است).

۱۶- و اما لِطاء – “فالطّاهِرُ المُطهِّر” ( از صفات امکانیه ، پاک و از ستم منزه است ).

۱۷- و اما الظاء – “المُظهرُ لآیاته” ( آشکار کننده آیات قدرت اوست ).

۱۸- و اما عین – “فعالمُ بعبادهِ” ( او به بندگانش داناست).

۱۹- واما غین- “فغیاثَ المستغیثین“( فریادرس فریاد خواهان است ).

۲۰- و اما لِفاء- “فَفالقُ الحبِّ و النَّوی” (شکافنده حبه و دانه است ).

۲۱- و اما قاف – “فقادرُ علی جمیعِ خلقهِ” (بر تمام مخلوقاتش تواناست ).

۲۲- و اما لِکاف- “فالکافیَ الّذی لَم یَکن لَهُ کُفُواً احَدٌ و لَم یَلِد و لَم یولَد” (کفایت کننده ایست که برایش کسی همتا نیست و نزاید و زاییده نشده ).

۲۳- و اما الّام- “فَلطیفٌ بعبادهِ” ( ببندگانش مهربان است).

۲۴- و اما میم – “فَمالِک” (مالک همه چیز و پادشاه موجودات است).

۲۵- و اما نون – “فَنَوَّرَ السَّموات و الارضَ بِنورِ عرشهِ“(آسمانها و زمین را به نور عرش خود روشن نموده است).

۲۶-اما واو- “فَواحدُ صَمَد” (او یکی است و صمد میان پر که از او چیزی بیرون نیاید و به او چیزی فرو نرود).

۲۷- و اما هاء-“فالهادی “(پس او رهنمای خلق است).

۲۸- و اما لام – الف “فلا الهَ الّا اللهُ وَحدَهُ لاشریکَ لَه” ( نیست خدایی جز او شریک ندارد).

۲۹- اما یاء- “فیداللهِ باسطهُ علی خلقه” ( دست خدا بر خلقتش باز است . نعمتش همه را فراگرفته).

پس رسول خدا (ص) فرمود این همان سخنی است که خدای عزَّو جل برای خود از جمیع خلقش راضی شده است پس آن مرد یهودی اسلام آورد و آن حضرت فرمود: “لکلِّ کتاب صفوهِ و صفوهِ هذالکتابُ حروفِ التهجّی” برای هر کتابی چکیده و صافی است و صافی این کتاب ( قرآن) حروف هجاء تک تک است.

ابولبید می گوید: ابوجعفر امام پنجم (ع) فرمود ، همانا که برای من در حروف مقطعه قرآن هر آینه علم زیادی است. خداوند تبارک و تعالی “الم ذالک الکتاب” را نازل کرد پس محمد (ص) قیام کرد تا نورش آشکار شد و گفتارش ثابت شد. و روزی که متولد شد در واقع از ۷۱۰۳ سال گذشته بود (یعنی از هبوط ادم (ع) شاید ۷۱۰۳ گذشته بوده است) بعد حضرت فرمود روشن نمودن آن، و بیان نمودن آن در کتاب خدا در حروف مقطعه است زمانیکه آنها را بدون تکرار بشماری و از حروف مقطعه حرفی روزگارش نمی گذارد مگر اینکه از بنی هاشم نزد گذشتن آن قیام می کند بعد فرمود الف =۱و لام =۳۰و میم =۴۰و صاد=۹۰ است (در دایره ابجدی) و این معادل۱۶۱ می شود، سپس آغاز خروج حسین ابن علی (ع) می باشد، “الم” الله پس چون مدت آن برسد از ولد عباس در نزد “المص” قیام کند و قائم ما (عج) در هنگام انقضاء آن قیام کند به “المر” آن را به فهم و به شمار و کتمان کن.

 عمار یاسر گوید: شنیدم از رسول خدا (ص) می فرمود “انا اُقاتلُ علی التنزیل و علیٌ یُقاتلُ علی التاویل“. من بر تنزیل می جنگم و علی بر تاویل می جنگد خود حضرت فرمود به پروردگار کعبه عمار راست گفت همانا که این (اسرار و نوشته ) نزد من است در هزار کلمه که هر کلمه هزار هزار کلمه دیگر پیرو دارد )

ثواب قرائت حروف

در تفسیر روح البیان، ابن مسعود روایت می کند که حضرت رسول (ص) فرمود: “من قرا حرفا من کتاب الله فله حسنه و الحسنه بعشر امثالها” . هر کسی حرفی از کتاب خدارا بخواند پس برایش حسنه باشد و حسنه به ده برابر اجر دارد. به جهت اینکه در آیه دیگر فرمود “من جاء بالحسنه فله عشر امثالها“. هر کس حسنه ای آورد پس برایش ده مانند آن باشد در این صورت کلمه “الم” سه حرف است به هر حرفی ده حسنه می شود( الم=۳۰)الم ۳۰ حسنه دارد. (به عدد ۳۰ جزء قرآن است)

بنده می گویم حروف لفضی آنها که هرکدام سه حرف است می شود ۹ حرف یعنی(الف و لام و میم) عدد ابجدی آن ۷۱ و عدد بسطی آنها ۲۷۲ می باشد پس ثواب لفضی آن سه ۹۰ حسنه و ثواب ابجدی ۷۱۰ حسنه و عدد بسطی آن ۲۷۲۰ حسنه دارد . اگر ما به زبر و بینه آنها برسیم از حد بیرون می شویم. حال ای خواننده عزیز همانطور که گفته شد در مورد حروف نمی توان وصفیات و احادیث و تمام مدارک را جمع آوری کرد. اما این حقیر به قدری که حوصله خواننده باشد این احادیث و اقوال را جمع آوری کرده ام تا بیشتر فکر کنیم و اهمیت این علم بزرگ و اثباتش را بدانید.

حروف از نظر طبیعت وجودی و در جایگاه طبیعت

حروف از نظر طبیعت به ۴ دسته تقسیم می شوند حروف ۲۸ حرف است هر دسته حروف ۷ حرف است حروف “ ا، ه، ط، م، ف، ش، ذ“طبیعت آتشی مشرقی دارند و ۷ حرف “ب، و، ی، ن، ص، ت، ض” طبیعت خاکی جنوبی دارد. و ۷حرف “ج، ز، ک، س، ق، ت، ظ”طبیعت بادی مغربی دارند، و ۷ حرف “د، ح، ل، ع، ر، خ، غ” از طبیعت آبی شمالی  بهرمند هستند. حروف از نظر جایگاه در طبیعت هم ۴ دسته ۷ تایی می باشد . عبارتند از : طبیعت ۱- ناری (آتشی) ۲- هوایی (بادی)  ۳- مائی (آبی) ۴- ترابی (خاکی) .

۱-حروف “ا، ه، ط، م، ف، ش، ذ” دسته ناریه یا نورانی هستند

۲- حروف “ب، و، ی، ن، ص، ت، ض” حروف هواییه هستند .

۳- حروف “ج، ز، ک، س، ق، ت، ظ” حروف آبی یا ماییه هستند .

۴- حروف “د، ح، ل، ع، ر، خ، غ” از دسته حروف ترابیه یا خاکی هستند .

حروف خود “ملکوتی” دارند و برهمین وجود، همه زنده هستند و دارای شکل و محتوا و معنا و عمق بسیار که هر یک عالمی می شوند. وسیع، زیرا سعه وجودی حروف خود، خورشیدی است که ملکات و مفاهیم آن جلوه ها و مدارهای آن است. وسیارات آن کلمات می باشند.

انواع ملکهای حروف

الف -اسرافیل

ب- جبرائیل

ت- عزرائیل

ث- میکائیل

ج- کارکائیل

ح-تنگفیل

خ- مه کائیل

د- دردائیل

ذ- اهرائیل

ر- امواکیل

ز- سرفائیل

س- همواکیل

ش- همزائیل

ص- اجمائیل

ض- عطکائیل

ط- اسماعیل

ظ- تورائیل

ع- لومائیل

غ- لوغائیل

ف-میرهمائیل

ق- عطرائیل

ک- حروزائیل

ل-طاطائیل

م- رومائیل

ن- حولائیل

و- رفتمائیل

ه- دورائیل

ی*سرکطائیل

یک اسم چند موکل دارد. باید به حرف اول و آخر آن بیشتر توجه داشت.

موکلین حروف: بدان که حرف به منزله جسم و موکل آن جن است، و عدد زِبَر آن مانند جان است و موکلش، ملک سُفلیت است و عدد بینه حروف نفس است. و آن ملک عُلوی است، و چنین اند کلمه و کلام و هر یک یا خیر است یا شر و در خیر، موکلین از ملائکه خیر برند و می بخشند و در کلام شر، چون جن ذاتاً شریر است و همواره می آزارد. فلذا “نص” در استعاذه آمده که حکیم در ادای کلام حکیم میگوید: “اعوذ بالله من الشیطان الرجیم“.