نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

دعا



اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الى مَرْضاتِکَ دلیلاً

ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً و

اجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا

 قاضی حَوائِجَ الطّالِبین

خداوندا در این روز مرا به سوی رضا و 

خشنودی خود راهنمایی کن و

شیطان را برمن مسلط مگردان و بهشت را منزل

و مقامم قرار ده ای برآورنده حاجات


عاملی که زندگی را سخت و تنگ می‌کند!



و هر که از یاد من روی گرداند، حتماً برای او زندگی تنگی خواهد بود؛ و در روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم.


روزی

«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى» [سوره طه / آیه 124] و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى‏] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور مى‏کنیم.»

خداوند به موسی (علیه السلام) در خلال مناجاتش با او فرمود: «ای موسی، در هیچ حال مرا فراموش نکن و به مال و دارایی فراوان شاد مشو؛ زیرا از یاد بردن من ، دل‌ها را سخت می کند و همراه ثروت زیاد، گناه نیز زیاد است.»

 

رابطه بین یاد خدا و تنگ شدن روزی چیست؟

راستی چه رابطه ای بین دوری از نماز و ذکر خدا و سخت و تنگ شدن زندگی وجود دارد؟

مرحوم علامه طباطبایی به زیبایی این سۆال را پاسخ گفته اند: «زیرا هر کس پروردگار خود را فراموش کند و به یاد او نباشد راهی برایش نمی ماند، جز این که به دنیا توجه کامل کند و آن را مطلوب و هدف خویش قرار دهد و برای به دست آوردن آن بکوشد و تمام همّ و غَمش را صرف درست کردن زندگی خود و توسعه دادن به آن و بهره‌مند شدن از آن کند.

زندگی چنین کسی، چه کم باشد چه زیاد، جوابگوی تقاضا و نیاز درونی او نیست؛ زیرا این خاصیت دنیا و دنیاطلبی است که هر چه به دست آورد راضی نشود و سعی کند بیشتر به چنگ آورد و حرصِ او را توقف گاهی نیست. از این رو نسبت به آنچه ندارد و می خواهد همیشه ناراحت و ناراضی است.

هر کس پروردگار خود را فراموش کند و به یاد او نباشد راهی برایش نمی ماند، جز این که به دنیا توجه کامل کند و آن را مطلوب و هدف خویش قرار دهد و برای به دست آوردن آن بکوشد و تمام همّ و غَمش را صرف درست کردن زندگی خود و توسعه دادن به آن و بهره‌مند شدن از آن کند

از سوی دیگر، غم و اندوه و نگرانی و اضطراب و ترس از پیشامدها و بلاهای گوناگون، چون مرگ و بیماری و آفات و حسادت بدخواهان و توطئه دشمنان و ناکامی در کوشش‌ها و از دست دادن کسان و چیزهایی که دوست دارد، او را پیوسته دلتنگ و بی قرار می کند؛ در صورتی که اگر مقام و عظمت پروردگار خویش را می شناخت و همواره به یاد او و در ارتباط با او بود و او را فراموش نمی کرد (همچون قطره ای بود که به دریا وصل شده)؛ در این حال یقین می کرد که نزد پروردگارش حیاتی جاودانه و مُلکی زوال‌ناپذیر و عزتی همیشگی و کرامتی بی‌اندازه در انتظار اوست و می فهمید که دنیا گذرگاه است و در مقایسه با آخرت هیچ است و ناچیز.

نتیجه چنین ارتباط و تفکر و بینشی این می شود که به همان مقدار از دنیا که برایش مقدر شده، قناعت می کرد و خود را در تنگنا و سختی قرار نمی داد.

چرا یک آیه در سوره کافرون دو بار تکرار شده است؟



"شما نیز خدای یگانه ای را که من مى پرستم، نخواهید پرستید" ترجمه آیه ای است که دو بار در سوره کافرون تکرار شده است.


سوره

آیات سوره کافرون بر محور نفی بت پرستی و شرک به خداوند است.

در این سوره یک آیه به طور کامل دو بار تکرار شده که دلیل این کار در این متن پاسخ داده می شود.

آیات این سوره به پیامبر که درود خدا بر او باد، دستور مى دهد به اینکه برائت خود را از کیش کفار مکه علناً اظهار کرده و خبر دهد که آنها نیز پذیراى دین وى نیستند، پس نه دین او مورد استفاده ایشان قرار مى گیرد، و نه دین آنان آن جناب را مجذوب خود مى کند. پس کفار باید براى ابد از سازش کارى پیامبر مأیوس باشند.

 

دلیل تکرار یک آیه در این سوره چیست؟ 

بیشتر تفاسیر موجود ،تقریباً توضیحات مشترکی در این باره داده اند و برخی نیز روایت هایی درباره آن ذکر کرده اند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره دلیل تکرار این آیه نوشته است:

«وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ » این دو آیه تکرار مضمون دو آیه قبل است که به منظور تأکید آن تکرار شده، نظیر تکرارى که در آیه (کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ) آمده، و نیز تکرارى که در آیه (فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ) آمده است. اما بحث روایتى در این باره نیز وجود دارد :

1. ولید بن مغیره و عاصى بن وائل و اسود بن مطلب و امیه بن خلف، پیامبر که درود خدا بر او باد، را دیدند و گفتند: اى محمد بیا خدایانمان را روى هم بریزیم، ما خداى تو را بپرستیم و تو خدایان ما را، در نتیجه غائله و کدورت بین ما بر طرف شود و همه در پرستش معبودها مشترک باشیم.

بالاخره یا معبود ما حق است و یا معبود تو، اگر معبود ما حق و صحیح تر بود سر تو بى کلاه نمانده، و از عبادت آنها حظى برده اى، و اگر معبود تو حق و صحیح تر از معبود ما باشد ،سر ما بى کلاه نمانده، از پرستش او بهره مند شده ایم.

در پاسخ این پیشنهاد خداى تعالى سوره کافرون را نازل کرد که بگو: اى کفار! من هرگز نمى پرستم آنچه را که شما مى پرستید.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره دلیل تکرار این آیه نوشته است: «و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد» این دو آیه تکرار مضمون دو آیه قبل است که به منظور تأکید آن تکرار شده، نظیر تکرارى که در آیه (کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون) آمده، و نیز تکرارى که در آیه (فقتل کیف قدر ثم قتل کیف قدر) آمده است
2. ابو شاکر از ابى جعفر احول از سوره کافرون سۆال کرد که مگر یک سخن گوى حکیم این طور حرف مى زند که در یک سطر مطلبى را دو بار بگوید و تکرار کند؟

ابى جعفر احول جوابى از این اشکال نداشت. ناگزیر به طرف مدینه روان شد، و در مدینه از امام صادق که درود خدا بر او باد، پرسید. حضرت فرمود: سبب نزول این سوره و تکرار مطلبش ‍این بود که قریش به پیامبر که درود خدا بر او باد پیشنهاد کرده بود، بیا تا بر سر پرستش خدایان مصالحه اى کنیم، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خداى تو را، باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خداى تو را، خداى تعالى در پاسخشان عین سخن آنان را یعنى تکرار مطلب را بکار برد، آنها گفته بودند یک سال تو خدایان ما را عبادت کن در پاسخ فرمود: (لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ)، آنها گفته بودند و یک سال ما خداى تو را، در پاسخ فرمود (وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ)، آنها گفته بودند باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن در پاسخ فرمود: (وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ)، آنها گفته بودند و یک سال ما خداى تو را در پاسخشان فرمود: (وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ * مَا أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ).

ابوجعفر احول وقتى این پاسخ را شنید نزد ابى شاکر رفت، و جواب را بدو گفت، ابوشاکر گفت: این جواب مال تو نیست این را شتر از حجاز بدین جا حمل کرده، (یعنى تو نزد جعفر بن محمد رفته اى و پاسخ را از او گرفته ای).

موضع قرآن در برابر تهمت به زنان عفیف



 آیا کسانی که به زنان تهمت ناپاکی می‌‌زنند بخشیده می‌‌شوند؟ در (سوره 24 آیه 5) جواب، آری است، اما در (سوره 24 آیه 23) جواب، خیر است، این تناقض نیست؟!


تهمت
پاسخ اجمالی

انتساب زنا به دیگران بدون وجود دلیل کافی، تهمت بوده و گناه بزرگی است؛ لذا عذاب دنیایی و اخروی را به همراه خواهد داشت. قرآن در آیه‌ای پیرامون داستان افک، که افرادی به زنان پیامبر تهمت زنا زده بودند، حکم این‌گونه افراد را بیان می‌‌کند، البته مانند بسیاری از دیگر آیاتی که در مورد خاص نازل شده‌‌‌اند، این آیه نیز عمومیت داشته و تمام موارد تهمت به زنا را در بر می‌گیرد: «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ».

در این آیه تهمت زنندگان به زنا را مستحق هشتاد ضربه شلاق می‌داند، در عین حال آنها را فاسق دانسته و شهادت آنها را پذیرفتنی نمی‌داند که طبیعتاً عقاب اخروی را نیز به دنبال خواهد داشت. اما در ادامه، خداوند افرادی را از اینان استثنا می‌کند و عقاب اخروی را از آنان بر می‌دارد؛ آنان تهمت زنندگانی هستند که توبه کنند.

در آیه دیگری نیز حکم چنین تهمت زدنی بیان شده است: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُۆْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».

خداوند در این آیه نیز آنها را لعنت شده دانسته و به مانند آیه بالا، در نتیجه محتوای آیه، آنها را مستحق عذاب دنیایی و اخروی می‌داند. اما در این آیه دیگر بحث از توبه را مطرح نکرده است. حال این پرسش پدید می‌آید که آیا این دو متناقض هستند؟

در جواب باید یادآور شویم که تناقض در موردی است که دو حکم یکدیگر را صریحاً نقض کنند، نه این‌که یکی حکمی را بگوید و دیگری آن‌را نگوید و ساکت بگذارد.

بحث در مورد این آیه نیز از این باب می‌باشد که در آیه اول استثنائی بر حکم بیان شده وجود دارد(بخشش در صورت توبه)، ولی در آیه دوم این استثنا ذکر نشده است؛ لذا تناقضی میان آنان نیست ، بلکه این دو آیه از موارد عموم و خصوص می‌باشند و ما باید عموم آیه دوم را به استثنایی که در آیه اول آمده، تخصیص بزنیم؛ بنابراین، آیه دوم نیز لعنت شدن در دنیا و آخرت را برای تهمت زنندگان می‌داند، مگر این‌که آنها از این عمل توبه کرده باشند.

این استثناء به قدری واضح است که بیشتر مفسران آن‌ را مسلم پنداشته‌ و هیچ اشکالی را در مورد آن مطرح نکرده‌اند، بلکه برخی از آنها نیز صریحاً وجود این استثناء را در تفسیر خود بیان کرده‌اند.

تهمت زنندگان به زنا را مستحق هشتاد ضربه شلاق می‌داند، در عین حال آنها را فاسق دانسته و شهادت آنها را پذیرفتنی نمی‌داند که طبیعتاً عقاب اخروی را نیز به دنبال خواهد داشت. اما در ادامه، خداوند افرادی را از اینان استثنا می‌کند و عقاب اخروی را از آنان بر می‌دارد؛ آنان تهمت زنندگانی هستند که توبه کنند

از طرفی وجود برخی از آیات قرآن نیز این معنا را تأیید می‌کند که هر گناهی غیر از شرک، می‌تواند با توبه کردن بخشیده شود: «مسلماً خدا این‌ را که به او شرک ورزیده شود نمى‏‌آمرزد، و غیر آن‌ را براى هر کس که بخواهد مى‏‌آمرزد ....».

البته لازم به ذکر است که تعداد معدودی از مفسران اهل سنت، حکم در این آیه را تنها در مورد تهمت زنندگان به زنان پیامبر و در همان داستان خاص که در مورد آن نازل شده، می‌دانند و معتقدند که ذکر نکردن توبه در این آیه به این جهت است که توبه در مورد آنها راهی نخواهد داشت و اصلاً توبه آنها پذیرفته نیست

البته این قول تنها از اقلیتی بوده که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و دلائل مختلفی نیز در رد آن وجود دارد.

 

چرا ما باخدا این‌چنین نیستیم؟



بزرگی با غلامش ـ که بسیار هوشیار و مۆدّب بود ـ در باغ گردش می کرد. خیارهای سبز و شادابی در بوته‌ها دید و با دست خودش خیاری چید و به غلام داد. او هم با کمال ادب و احترام گرفت و بدون معطّلی پوست کَند و مشغول خوردن شد. آقا هم اظهار میل کرد که مقداری از آن خیار تناول کند. غلام فوراً برشی از آن جدا کرد و به دست آقا داد. او تا به دهانش گذاشت، دید بسیار تلخ است. از دهانش بیرون ریخت و رو به غلام کرد و گفت: تو چطور این خیار تلخ را با رغبت تمام خوردی؟!

او هم با کمال ادب و احترام گفت: مولای من؛ در طول مدّت غلامی و بندگی‌ام، من لقمه‌های چرب و شیرین فراوان از دست شما خورده‌ام، حال این کمال بی‌حرمتی و حقّ نشناسی بود که به یک لقمه ی تلخ که از دست شما رسیده است، رو ترش کنم و قیافه در هم کشم!

آقا خیلی از این ادب و شایستگی او خوشش آمد؛ هم اِنعام فراوان به او بخشید و هم آزادش کرد.

چرا ما باخدا این‌چنین نیستیم؟ و به اندک ناراحتی، از خدا می رنجیم و شکایت‌ها می کنیم!!


دعا

برای اینکه رابطه محبت آمیزی با خدا پیدا کنیم ، باید بدانیم که پیدایش محبّت، متفرّع بر دوامِ ذکر است و دوام ذکر و زیاد با او در ارتباط بودن، متوقف بر معرفت و شناخت او به کمال است؛ یعنی، انسان اوّل باید کسی را به کمال بشناسد تا با او رابطه برقرار کند وگرنه کسی که هیچ کمال و جمالی ندارد، نه علمی، نه ثروتی، نه قدرتی، نه شجاعتی، نه سخاوتی، نه هیچ بو و خاصیتی؛ در این صورت انسان داعی ندارد که با او رفیق بشود و رفت و آمد داشته باشد. انسان سراغ کسی می رود که او را دارای کمال و جمالی بداند و لذا دوام ذکر به شناختن خدا به صفات کمال بستگی دارد، این شناختن نیز توقف دارد بر تفکّر در آثار وجودی او در آفاق و انفس.

(وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ

)؛ [یوسف / 105]

«و چه بسیار نشانه‏ها در آسمانها و زمین است که بر آنها مى‏گذرند در حالى که از آنها روى برمى‏گردانند

فراغت از شواغل مادّی، اوّل قدم در راه ایجاد ارتباط با خداست، وگرنه کسی که علی الدّوام در فکر تحصیل امتعه‌ی دنیا و سپس استمتاع و بهره‌برداری از آنهاست، طبیعی است که فراغتی نخواهد داشت تا به کار تفکّر در معارف دینی بپردازد و با خدا رابطه‌ی اُنس و محبّت برقرار سازد

رابطه‌ی دنیاخواهی و حقّ ناشناسی

تفکّر در آثار نیز احتیاج به فراغت قلب از شواغل دنیوی دارد تا درباره‌ی خدا و صفات خدا مطالعاتی داشته باشد، با اشخاص خبیر و بصیر در معارف دینی مصاحبت کند، پای سخن افراد مهذّب بنشیند. تمام اینها نیاز به سرمایه‌گذاری از حیث فکر و وقت دارد و دست برداشتن از بسیاری از امور دنیوی که برای انسان پول و مقام و منصب می‌آورد و از این جهت به قول مردم، وقت طلاست. آیا می‌شود طلا را داد و خدا را خرید؟

آری؛ فراغت از شواغل مادّی، اوّل قدم در راه ایجاد ارتباط با خداست، وگرنه کسی که علی الدّوام در فکر تحصیل امتعه‌ی دنیا و سپس استمتاع و بهره‌برداری از آنهاست، طبیعی است که فراغتی نخواهد داشت تا به کار تفکّر در معارف دینی بپردازد و با خدا رابطه‌ی اُنس و محبّت برقرار سازد. مشکل ما اینجاست که:

(وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ... )؛  [انعام / 91]

خداى را چنانکه سزاوار اوست نشناختند و ارج ننهادند .

آنچنان که قدر و منزلت پول و خانه و ماشین و مقام و پست حساس را شناخته‌ایم.

(کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ )؛ [قیامة /20-21]

«ولى نه! [شما دنیاى‏] زودگذر را دوست دارید،و آخرت را وامى‏گذارید.»

(بَلْ تُۆْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا *وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)؛ [اعلی/16]

«لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏گزینید ،با آنکه [جهان‏] آخرت نیکوتر و پایدارتر است. »