نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

چرا یک آیه در سوره کافرون دو بار تکرار شده است؟



"شما نیز خدای یگانه ای را که من مى پرستم، نخواهید پرستید" ترجمه آیه ای است که دو بار در سوره کافرون تکرار شده است.


سوره

آیات سوره کافرون بر محور نفی بت پرستی و شرک به خداوند است.

در این سوره یک آیه به طور کامل دو بار تکرار شده که دلیل این کار در این متن پاسخ داده می شود.

آیات این سوره به پیامبر که درود خدا بر او باد، دستور مى دهد به اینکه برائت خود را از کیش کفار مکه علناً اظهار کرده و خبر دهد که آنها نیز پذیراى دین وى نیستند، پس نه دین او مورد استفاده ایشان قرار مى گیرد، و نه دین آنان آن جناب را مجذوب خود مى کند. پس کفار باید براى ابد از سازش کارى پیامبر مأیوس باشند.

 

دلیل تکرار یک آیه در این سوره چیست؟ 

بیشتر تفاسیر موجود ،تقریباً توضیحات مشترکی در این باره داده اند و برخی نیز روایت هایی درباره آن ذکر کرده اند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره دلیل تکرار این آیه نوشته است:

«وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ » این دو آیه تکرار مضمون دو آیه قبل است که به منظور تأکید آن تکرار شده، نظیر تکرارى که در آیه (کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ) آمده، و نیز تکرارى که در آیه (فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ) آمده است. اما بحث روایتى در این باره نیز وجود دارد :

1. ولید بن مغیره و عاصى بن وائل و اسود بن مطلب و امیه بن خلف، پیامبر که درود خدا بر او باد، را دیدند و گفتند: اى محمد بیا خدایانمان را روى هم بریزیم، ما خداى تو را بپرستیم و تو خدایان ما را، در نتیجه غائله و کدورت بین ما بر طرف شود و همه در پرستش معبودها مشترک باشیم.

بالاخره یا معبود ما حق است و یا معبود تو، اگر معبود ما حق و صحیح تر بود سر تو بى کلاه نمانده، و از عبادت آنها حظى برده اى، و اگر معبود تو حق و صحیح تر از معبود ما باشد ،سر ما بى کلاه نمانده، از پرستش او بهره مند شده ایم.

در پاسخ این پیشنهاد خداى تعالى سوره کافرون را نازل کرد که بگو: اى کفار! من هرگز نمى پرستم آنچه را که شما مى پرستید.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان درباره دلیل تکرار این آیه نوشته است: «و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد» این دو آیه تکرار مضمون دو آیه قبل است که به منظور تأکید آن تکرار شده، نظیر تکرارى که در آیه (کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون) آمده، و نیز تکرارى که در آیه (فقتل کیف قدر ثم قتل کیف قدر) آمده است
2. ابو شاکر از ابى جعفر احول از سوره کافرون سۆال کرد که مگر یک سخن گوى حکیم این طور حرف مى زند که در یک سطر مطلبى را دو بار بگوید و تکرار کند؟

ابى جعفر احول جوابى از این اشکال نداشت. ناگزیر به طرف مدینه روان شد، و در مدینه از امام صادق که درود خدا بر او باد، پرسید. حضرت فرمود: سبب نزول این سوره و تکرار مطلبش ‍این بود که قریش به پیامبر که درود خدا بر او باد پیشنهاد کرده بود، بیا تا بر سر پرستش خدایان مصالحه اى کنیم، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خداى تو را، باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خداى تو را، خداى تعالى در پاسخشان عین سخن آنان را یعنى تکرار مطلب را بکار برد، آنها گفته بودند یک سال تو خدایان ما را عبادت کن در پاسخ فرمود: (لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ)، آنها گفته بودند و یک سال ما خداى تو را، در پاسخ فرمود (وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ)، آنها گفته بودند باز یک سال تو خدایان ما را عبادت کن در پاسخ فرمود: (وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ)، آنها گفته بودند و یک سال ما خداى تو را در پاسخشان فرمود: (وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ * مَا أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ).

ابوجعفر احول وقتى این پاسخ را شنید نزد ابى شاکر رفت، و جواب را بدو گفت، ابوشاکر گفت: این جواب مال تو نیست این را شتر از حجاز بدین جا حمل کرده، (یعنى تو نزد جعفر بن محمد رفته اى و پاسخ را از او گرفته ای).

چهل حدیث پزشکی بهداشتی ازحضرت علی (ع)


                            بسم الله الرحمن الرحیم

ابوبصیرومحمدابن مسلم گویند حضرت صادق (ع)ازپدرانش نقل کردکه حضرت امیر(ع)دریک جلسه چهل باب علم به اصحابش آموخت که دین ودنیای مسلمانان راآبادکند

1 خون گرفتن بدن راسالم وعقل رامحکم میکند

2 عطربه شارب زدن ازاخلاق پیامبراست واحترامی برای نویسندگان اعمال است

3مسواک موجب خشنودی خدااست سنت پیامبراست ودهان راخوشبو میکند

4روغن زدن پوست رانرم وقوای دماغی رازیاد میکند مجاری عرق رابازمیکند خشکی رابرطرف می کند ورتگ راروشن میکند

5 شستن سد چرک رامیبردوگردوخاک راپاک میکند

6آب دردهان گرداندن رشستن بینی سنت است دهان وبینی راپاک می کند

7انفیه سرراسالم وبدن رانظیف مینماید تنقیه بدن است همه دردهای سررارفع میکند

8 نوره نشاط آوروتمیز کننده تن است

9 کفش نیکو نگهداربدن وکمک وضوونمازاست

10 ناخن گرفتن دردبزرگ راجلوگیری می کند وروزی رازیاد میکند

١١برطرف کردن موی زیربغل بوی بدرارفع میکند پاک کننده است وسنتی است که پیغمبر (ص)دستورداده است

12شستن دستهاپیش ازغذا وبعدازآن روزی رازیاد کند مانع چربی لباس است ودیده راروشنی می بخشد

13 شب زنده داری موجب سلامت بدن وخوشنودی خدا است درمعرض رحمت خدادر

 آمدن وعمل به سنت  واخلاق پیامبران است

14سیب معده راشستشو میدهدونظیف می کند

15کندر جویدن دندانهارامحکم وبلغور رارفع کندوبوی دهان رابرطرف نماید

16 نشستن درمسجد پس ازطلوع آفتاب ازمسافرت درزمین برای طلب روزی موءثرتر است

17 به قلب ضعیف راتقویت می کند معده راپاکیزه می کندوقوت قلب رازیادکندوترسوراپردل وفرزندرازیبا نماید

18 خوردن بیست ویک دانه مویز سرخ هر روز ناشتا هر مرضی راغیرازمرگ جلوگیری کند

19مستحب است مسلمان شب اول ماهرمضان باعیال خود هم بستر شودچون خداوند فرموده:رفث بازنهادرشب روزه برای شما حلال شد(رفث=جماع)

20 انگشتر غیرنقره به دست نکنید که پیامبر (ص)فرمود:

دستی که انگشترآهن دارد پاک نمی شود

ادامه مطلب رامطالعه فرمائید


٢١ انگشتری که نام خدای عزوجل برروی آن نقش بسته است راهنگام تطهیرازدست چپ خارج کنید

22 چون کسی درآئینه نگاه کند وبگوید:الحمدلله الذی خلقنی فاءحسن خلقی وصورنی فاءحسن صورتی وزان منی ماشان من غیری واکرمنی بالاسلام

یعنی شکرخدائی راکه مراآفریدوخلقتم رانیکوکردصورت بندی کردوصورتم رازیباقرارداد وقیافه مراازعیوب وزشتیهای قیافه دیگران سالم داشت ومرابه آئین اسلام کرامت داد

23برای ملاقات برادر مسلمان خودرابیارائید چنانکه برای ملاقات بیگانگان می آرائید که می خواهید شمارابه بهترین قیافه ها  ببینند

24 روزه سه روزازهرماه پنجشنبه اول وپنجشنبه آخر وچهارشنبه وسط وروزه ماه شعبان وسواس سینه واضطراب قلب رابرطرف میکند

25 طهارت گرفتن باآب سردبواسیرراقطع می کند

26 شستن لباس غم وغصه رازایل کند وشرط نمازاست

27موی سفیدرانکنید که نور مسلمان است

28 هرکه مویش دراسلام سفید شود روزقیامت نورانی است

29 مسلمان نباید جنب بخوابد

30 باید وقت خواب طاهرباشیدواگرآب پیدانکردید برزمین تیمم کنیدکه روح وی بجانب پروردگار پروازمی کندوخداوند آن رامی پذیرد وبرکت می دهدواگر مرگش فرارسیده باشد اورادرگنجهای رحمت خودقرار می دهدواگرعمرش باقی باشد بافرشتگان امین آنرابه بدن شما برمی گرداند

٣١ مومن روبه قبله آب دهان نیاندازدواگراندخت استغفارکند

32محل سجده رانبایدفوت کرد

33 درخوراک وآب نباید دمید

34 دربازوبند نباید فوت کرد

35 تکیه به عصانباید خوابید

36 ازپشت بام درهوابول نکنید

37 دراب جاری بول نکنیدواگرکردیدوآسیبی دیدید دیگری راملامت نکنید چه بساآب وهواساکن دارد

38 کسی به رونخوابدواگردیدید کسی چنین خوابیده بیدارش کنیدونگذاریدبااین حال بماند

39باکسالت وچرت به نمازنایستید

40درنمازبه فکرخودنباشیدکه بنده درآن حال برابرخدای عزوجل ایستاده وسهم اوازنمازبه مقداری است که حضورقلب دارد.  والسلام

موضع قرآن در برابر تهمت به زنان عفیف



 آیا کسانی که به زنان تهمت ناپاکی می‌‌زنند بخشیده می‌‌شوند؟ در (سوره 24 آیه 5) جواب، آری است، اما در (سوره 24 آیه 23) جواب، خیر است، این تناقض نیست؟!


تهمت
پاسخ اجمالی

انتساب زنا به دیگران بدون وجود دلیل کافی، تهمت بوده و گناه بزرگی است؛ لذا عذاب دنیایی و اخروی را به همراه خواهد داشت. قرآن در آیه‌ای پیرامون داستان افک، که افرادی به زنان پیامبر تهمت زنا زده بودند، حکم این‌گونه افراد را بیان می‌‌کند، البته مانند بسیاری از دیگر آیاتی که در مورد خاص نازل شده‌‌‌اند، این آیه نیز عمومیت داشته و تمام موارد تهمت به زنا را در بر می‌گیرد: «وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ».

در این آیه تهمت زنندگان به زنا را مستحق هشتاد ضربه شلاق می‌داند، در عین حال آنها را فاسق دانسته و شهادت آنها را پذیرفتنی نمی‌داند که طبیعتاً عقاب اخروی را نیز به دنبال خواهد داشت. اما در ادامه، خداوند افرادی را از اینان استثنا می‌کند و عقاب اخروی را از آنان بر می‌دارد؛ آنان تهمت زنندگانی هستند که توبه کنند.

در آیه دیگری نیز حکم چنین تهمت زدنی بیان شده است: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُۆْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».

خداوند در این آیه نیز آنها را لعنت شده دانسته و به مانند آیه بالا، در نتیجه محتوای آیه، آنها را مستحق عذاب دنیایی و اخروی می‌داند. اما در این آیه دیگر بحث از توبه را مطرح نکرده است. حال این پرسش پدید می‌آید که آیا این دو متناقض هستند؟

در جواب باید یادآور شویم که تناقض در موردی است که دو حکم یکدیگر را صریحاً نقض کنند، نه این‌که یکی حکمی را بگوید و دیگری آن‌را نگوید و ساکت بگذارد.

بحث در مورد این آیه نیز از این باب می‌باشد که در آیه اول استثنائی بر حکم بیان شده وجود دارد(بخشش در صورت توبه)، ولی در آیه دوم این استثنا ذکر نشده است؛ لذا تناقضی میان آنان نیست ، بلکه این دو آیه از موارد عموم و خصوص می‌باشند و ما باید عموم آیه دوم را به استثنایی که در آیه اول آمده، تخصیص بزنیم؛ بنابراین، آیه دوم نیز لعنت شدن در دنیا و آخرت را برای تهمت زنندگان می‌داند، مگر این‌که آنها از این عمل توبه کرده باشند.

این استثناء به قدری واضح است که بیشتر مفسران آن‌ را مسلم پنداشته‌ و هیچ اشکالی را در مورد آن مطرح نکرده‌اند، بلکه برخی از آنها نیز صریحاً وجود این استثناء را در تفسیر خود بیان کرده‌اند.

تهمت زنندگان به زنا را مستحق هشتاد ضربه شلاق می‌داند، در عین حال آنها را فاسق دانسته و شهادت آنها را پذیرفتنی نمی‌داند که طبیعتاً عقاب اخروی را نیز به دنبال خواهد داشت. اما در ادامه، خداوند افرادی را از اینان استثنا می‌کند و عقاب اخروی را از آنان بر می‌دارد؛ آنان تهمت زنندگانی هستند که توبه کنند

از طرفی وجود برخی از آیات قرآن نیز این معنا را تأیید می‌کند که هر گناهی غیر از شرک، می‌تواند با توبه کردن بخشیده شود: «مسلماً خدا این‌ را که به او شرک ورزیده شود نمى‏‌آمرزد، و غیر آن‌ را براى هر کس که بخواهد مى‏‌آمرزد ....».

البته لازم به ذکر است که تعداد معدودی از مفسران اهل سنت، حکم در این آیه را تنها در مورد تهمت زنندگان به زنان پیامبر و در همان داستان خاص که در مورد آن نازل شده، می‌دانند و معتقدند که ذکر نکردن توبه در این آیه به این جهت است که توبه در مورد آنها راهی نخواهد داشت و اصلاً توبه آنها پذیرفته نیست

البته این قول تنها از اقلیتی بوده که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و دلائل مختلفی نیز در رد آن وجود دارد.

 

چرا ما باخدا این‌چنین نیستیم؟



بزرگی با غلامش ـ که بسیار هوشیار و مۆدّب بود ـ در باغ گردش می کرد. خیارهای سبز و شادابی در بوته‌ها دید و با دست خودش خیاری چید و به غلام داد. او هم با کمال ادب و احترام گرفت و بدون معطّلی پوست کَند و مشغول خوردن شد. آقا هم اظهار میل کرد که مقداری از آن خیار تناول کند. غلام فوراً برشی از آن جدا کرد و به دست آقا داد. او تا به دهانش گذاشت، دید بسیار تلخ است. از دهانش بیرون ریخت و رو به غلام کرد و گفت: تو چطور این خیار تلخ را با رغبت تمام خوردی؟!

او هم با کمال ادب و احترام گفت: مولای من؛ در طول مدّت غلامی و بندگی‌ام، من لقمه‌های چرب و شیرین فراوان از دست شما خورده‌ام، حال این کمال بی‌حرمتی و حقّ نشناسی بود که به یک لقمه ی تلخ که از دست شما رسیده است، رو ترش کنم و قیافه در هم کشم!

آقا خیلی از این ادب و شایستگی او خوشش آمد؛ هم اِنعام فراوان به او بخشید و هم آزادش کرد.

چرا ما باخدا این‌چنین نیستیم؟ و به اندک ناراحتی، از خدا می رنجیم و شکایت‌ها می کنیم!!


دعا

برای اینکه رابطه محبت آمیزی با خدا پیدا کنیم ، باید بدانیم که پیدایش محبّت، متفرّع بر دوامِ ذکر است و دوام ذکر و زیاد با او در ارتباط بودن، متوقف بر معرفت و شناخت او به کمال است؛ یعنی، انسان اوّل باید کسی را به کمال بشناسد تا با او رابطه برقرار کند وگرنه کسی که هیچ کمال و جمالی ندارد، نه علمی، نه ثروتی، نه قدرتی، نه شجاعتی، نه سخاوتی، نه هیچ بو و خاصیتی؛ در این صورت انسان داعی ندارد که با او رفیق بشود و رفت و آمد داشته باشد. انسان سراغ کسی می رود که او را دارای کمال و جمالی بداند و لذا دوام ذکر به شناختن خدا به صفات کمال بستگی دارد، این شناختن نیز توقف دارد بر تفکّر در آثار وجودی او در آفاق و انفس.

(وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ

)؛ [یوسف / 105]

«و چه بسیار نشانه‏ها در آسمانها و زمین است که بر آنها مى‏گذرند در حالى که از آنها روى برمى‏گردانند

فراغت از شواغل مادّی، اوّل قدم در راه ایجاد ارتباط با خداست، وگرنه کسی که علی الدّوام در فکر تحصیل امتعه‌ی دنیا و سپس استمتاع و بهره‌برداری از آنهاست، طبیعی است که فراغتی نخواهد داشت تا به کار تفکّر در معارف دینی بپردازد و با خدا رابطه‌ی اُنس و محبّت برقرار سازد

رابطه‌ی دنیاخواهی و حقّ ناشناسی

تفکّر در آثار نیز احتیاج به فراغت قلب از شواغل دنیوی دارد تا درباره‌ی خدا و صفات خدا مطالعاتی داشته باشد، با اشخاص خبیر و بصیر در معارف دینی مصاحبت کند، پای سخن افراد مهذّب بنشیند. تمام اینها نیاز به سرمایه‌گذاری از حیث فکر و وقت دارد و دست برداشتن از بسیاری از امور دنیوی که برای انسان پول و مقام و منصب می‌آورد و از این جهت به قول مردم، وقت طلاست. آیا می‌شود طلا را داد و خدا را خرید؟

آری؛ فراغت از شواغل مادّی، اوّل قدم در راه ایجاد ارتباط با خداست، وگرنه کسی که علی الدّوام در فکر تحصیل امتعه‌ی دنیا و سپس استمتاع و بهره‌برداری از آنهاست، طبیعی است که فراغتی نخواهد داشت تا به کار تفکّر در معارف دینی بپردازد و با خدا رابطه‌ی اُنس و محبّت برقرار سازد. مشکل ما اینجاست که:

(وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ... )؛  [انعام / 91]

خداى را چنانکه سزاوار اوست نشناختند و ارج ننهادند .

آنچنان که قدر و منزلت پول و خانه و ماشین و مقام و پست حساس را شناخته‌ایم.

(کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ )؛ [قیامة /20-21]

«ولى نه! [شما دنیاى‏] زودگذر را دوست دارید،و آخرت را وامى‏گذارید.»

(بَلْ تُۆْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا *وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)؛ [اعلی/16]

«لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏گزینید ،با آنکه [جهان‏] آخرت نیکوتر و پایدارتر است. »