نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

 کورش بزرگ در حماسه های مردم ایسلند

به دلیل چهره برجسته کوروش بزرگ در منابع یونانی و کتاب مقدس یهودیان نویسندگانی از سراسر دنیا در مورد او بدست به تالیف شعر و داستان اقدام کردند. یکی از این کشورها که ممکن است کمتر انتظار آن را داشته باشیم ایسلند است. جزیره ای نسبتا دور افتاده در شمالغربی اروپا. در قرن های هفدهم، هجدهم و نوزدهم میلادی سه نویسنده ایسلندی اشعاری حماسی در رثای کوروش سرودند.
حماسه کوروش پارسی/
Rimur af Cyrus Persakongi- نگارش: جان سیگموندسون (1637)
حماسه کوروش پارسی/
Rimur af Cyrus Persakongi- نگارش: گوموندور بیورنسون (1767)
حماسه کوروش شاه/ Rimur af Cyrus Kongi- نگارش: داوی نیلسن (1843)
این غیر از تالیفات دیگری است که بخش هایی از آن ها به این شخصیت محبوب تاریخی پرداخته اند. به عنوان مثال می توان از “حماسه کوروش بزرگ” نام برد که بازنویسی بخشی از یک کتاب ایسلندی بزرگتر که اکنون مفقود شده است و هنوز در26 نسخه در کتابخانه ملی ایسلند وجود دارد . با در نظر داشتن اینکه نسخه های فراوانی هم از دست رفتند، نشان از محبوبیت کوروش در میان مردم این کشور است

داستان دو شهید...

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...

یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.
.
.
.
امام حسین علیه السلام وقتی بر بالین حضرت علی اکبر علیه السلام رسید، که جان باخته بود. صورت بر چهره خونین او نهاد و دشمن را نفرین کرد:
«قتل الله قوما قتلوک...»


 

داستانک ....

مردی می‌خواست زنش را طلاق دهد.
دوستش علت را جویا شد و او گفت: این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض کند.
مرا وادار کرد سیگار و مشروب را ترک کنم..
لباس بهتر بپوشم، قماربازی نکنم، در سهام سرمایه‌گذاری کنم و حتی …

مرا عادت داده که به موسیقی کلاسیک گوش کنم و لذت ببرم!
دوستش گفت: اینها که می‌گویی که چیز بدی نیست!

مرد گفت: ولی حالا حس می‌کنم که دیگر این زن در شان من نیست !!!!



عکس عاشقانه جدایی

شب اول قبر

ماجرای شب اول قبر از زبان دختری که در قبر مادر خوابید

به گزارش جهان، سایت تبیان نوشت: علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:
در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.
پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟
در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.
تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.
من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.
 

زندگینامه بهلول

بهلول که اسم اصلی او «وهب بن عمرو صیرفی کوفی» است، در قرن دوم هجری در شهر کوفه متولد شد.وی به روایتی برادر مادری هارون الرشید(خلیفه عباسی) و به روایتی پسرعموی او بود.واژه بهلول در عربی به معنای «شاد و شنگول» است.از معانی دیگر "بهلول":مرد خندان،کسی که خوبی های زیادی دارد،صاحب صورت زیبا،شخص بذله گو و در عین حال حق گو و حاضرجواب می باشد.اشخاص دیگری هم به این اسم بوده اند ولی بهلول معروف همان شخصی است که از شاگردان مخصوص امام صادق{ع} و از محبان اهل بیت بوده است.هنگامی که هارون الرشید برای بقای خلافت بیم زیاد از پسر امام صادق یعنی امام موسی کاظم داشت سعی داشت ایشان را به قتل برساند از بهلول نیز خواست تا فتوا دهد اما بهلول مخالفت میکرد و به مقتضای وقت و راهنمایی امام کاظم{ع} خود را به جنون و دیوانگی زد تا از درخواست هارون خلاصی یابد.در این حال پند و اندرزهای خود را با بیانی شیرین میگفت و گاه خلیفه وقت را رسوا و محکوم می ساخت.علمای شیعه بطور معمول او را از علما و عرفا می دانند و همچنین اشعاری به او منتسب است.بهلول در حاضرجوابی و حل مسائل،سرآمد فضلای عصر خود بود.او در سال 190 هجری قمری در گذشت و مقبره او در بغداد است.

http://img.tebyan.net/big/1388/12/691738269497149147101109432435624219324.jpg