فکرم همه جا هست ولی پیش خدا نیست
سجاده ی زر دوز که محراب دعا نیست...
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ای دوست کجا نیست
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد! ابداً قصد ریا نیست
از کمیت کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذره فقط کند تر از سرعت نور است
هر رکعت من حائز عنوان جهانیست
این سجده سهو است و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بی دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب مانده جدا نیست
هر سکه که دادند دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست ربا نیست
از بس که پی نیم وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست صفا نیست
گویند که گنجی ست به هر سجده، بیایید!!!
من رفتم و پیدا نشد ای دوست، نیا! نیست...
به به! چه نمازیست همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
بالاخره یاد می گیری
از یک دوستت دارمِ ساده، برای دلت یک خیالِ رنگارنگ نبافی...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی...
که داستان های عاشقانه، از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود می گیرند...
که سر هر چهار راهِ تعهد، یک هوسِ شیرین چشمک می زند...
یاد می گیری
.. که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی...
که آدم جماعت چه خواستن های سیری ناپذیری دارد...و چه حیله هایی برای بدست آوردن...
که باید صورت مسئله ای پر ابهام باشی، نه یک جوابِ کوتاه و ساده...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی، نه بازوی بغل دستی ات را...
روزی می فهمی
در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی...
و این همان لحظه ای ست
که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری
با رویی گشاده
و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی !!!
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم «مشتی خاک»
که ممکن بود «خشتی» باشد در دیوار یک خانه
یا «سنگی» در دامان یک کوه
یا قدری «سنگ ریزه» در انتهای یک اقیانوس
شاید «خاکی» از گلدان
یا حتی «غباری» بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند، برای «نهایت»، برای «شرافت»، برای «انسانیت»
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای:
«نفس کشیدن»، «دیدن»، «شنیدن»، «فهمیدن»
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام، برای «قرب» برای «رجعت» برای «سعادت»
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به «انتخاب»، به «تغییر»، به «شوریدن»، به «محبت»
وای بر من اگر قدر ندانم ...