نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نمیـای آقــا؟؟؟(اللهم عجل لولیک الفرج)

سلام داداش

بزرگ شدی... آرزوها داشتی... میخواستی درس بخونی... دانشگاه بری

ازدواج کنی...بچه دار شی

ولی تو رفتی...برا چی؟برا وطنت؟ناموست؟واسه آسایش مردمت؟

حالا میخوای بدونی اوضاع چطوره؟

j4h5dpjmzjqx0xhsx39p.jpg

اوضاع خیلی خوبه...پسر داییم 27سالش بود 6سال بود نامزد بود

یکی رو میخواست بهش کار ندادن دختره رو دادن یکی دیگه پسر داییم خودشو کشت

بابابزرگم سالی دو بار مکه میره ولی یه بار نیومد دست نوه شو بگیره

داداشی اوضاع خیلی عالیه دختره تا در دانشگاه با نامزدشه تو دانشگاه با nنفر دیگه

an3krxga1fdz2ywt93.jpg

داداش اوضاع از این بهتر نمیشه

پسرای سرزمینت ابرو برمیدارن مثل دخترا

9e6b6gxn1h3ul9z36m5.jpg

داداش این کوچولو تو جوب های کشورت پیدا شد ببین چه اوضاع خوبه

jidt2p2sf0exqw75ec7h.jpg

داداش وقتی تانک از رو صورتت رد شد وقتی همه هستیتو برا ما دادیو رفتی

[تصویر: 52019601275364482015.jpg]

اینطور جواب ایثار گریتو میبینی

http://myparsi.com/wp-content/uploads/2011/07/myparsi_com_azad_uni-10-470x313.jpg

من دارم میبینم مادر شهید پسرشو فرستاد جبهه تا بعضیا با غیرت بشن

با غیرت...

خبرگزاری فارس: ۳۲ سال انتظار به سر رسید/ مادر شهید پس از یافتن فرزندش دیگر آرزویی ندارد

ولی من دارم میبینم وضعیت بد خیابونارو ...وضعیت کثافت بار دانشگاه هارو

عکس هایی بسیار دیدنی از آزاد ترین دانشگاه در ایران

دارم میبینم خیلی از حرمتا شکسته شده

دارم میبینم بویی از غیرت دیگه نیست..نیست

بدحجابی در دانشگاه آزاد,عکس‌های برخورد با بدحجابی

نمیـای آقــا؟؟18782829129571089250.png

دل خوش از انیم که حج میرویم......

واعظی پرسید از فرزند خویش


هیچ میدانی مسلمانی به چیست


صدق و بی آزاری و خدمت به خلق


هم عبادت هم کلید معنویست


گفت از این معیار اندر شهر ما


یک مسلمان هست آنهم ارمنی است



================

دل خوش از آنیم که حج میرویم

غافل از آنیم که کج میرویم

کعبه به دیدار خدا میرویم 

او که همینجاست کجا میرویم

حج بخدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هرکه علی گفت که درویش نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب

شب همه شب گریه و امن یجیب

**************
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

گفتند که در برون چه کردی که داخل خانه آیی

************
به کعبه گفتم تو هم خاکی من خاک

چرا باید که من گرد تو گردم؟

جواب آمد تو با پا آمدی باید بگردی

برو با دل بیا تا من بگردم

**********


ای قوم به حج رفته

دیدن همیشه خوب است
خواه دیدن آن زیبا یی ها باشد
خواه دیدن این زیبایی ها
شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم
ویران تر باشد

==============



شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم قدم بر داریم از این هم کهنه تر باشد




شاید آب گوارایی که می نوشیم از این هم کثیف تر باشد





شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد





شاید صفای کودکیمان را اینجا ، جا گذاشته ایم




شاید خانه آخرتمان از این بدتر است





شاید مردم نتوانند از پشت شیشه های غبار گرفته ی ماشین هایشان ، زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند




شاید آنچه در دنیا می جستیم از این هم بی ارزش تر بود




و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد





چشمها را باید شست













طبق آمار بانک جهانی در سال 2008 درآمد کشور عربستان از توریسم
یا به زبان ساده از : دکان زیارت مسلمین خانه کعبه معادل مبلغ
29.865.000.000.-دلار یا قریب سی میلیارد دلار بوده است.
زائرین ایرانی که بصورت تمتع ویا عمره در همان سال به مکه رفته اند
1.937.000 نفر بوده اند که مجموعا مبلغ 4.879.000.000 دلار
یا بعبارتی قریب به مبلغ پنج میلیارد دلار درآمد تقدیم اقتصاد پادشاهان
عربستان کرده اند و در میان تمام کشورهای اسلامی مقام اول را به
خود اختصاص داده اند.
نظر باینکه هواپیمائی جمهوری اسلامی قدرت جابجائی این همه
زائر را نداشته است شرکت هواپیمائی عربستان قریب به 54 درصد
از زائران ایرانی را به خود اختصاص داده است....
طبق گزارش مقامات دیپلماتیک ایران در سال 2008 ماموران
کشور عربستان بدترین و توهین آمیز ترین رفتار را با زوار ایرانی
داشته اند و ایران از لحاظ توهین ماموران عربستان مقام اول را به
خود اختصاص داده است.
علمای عربستان در همان سال فتوی صادر کرده اند که ایرانیان
شیعه کافر هستند.

طبق یک گزارش دیپلماتیک دیگر زائران ایرانی ناخواسته ترین
و منفورترین خارجی ها در عربستان محسوب می شده اند.

با یک حساب سرانگشتی بوسیله پولی که ایرانیان سالانه
به عربستان (دشمن شیعه ایرانی) تقدیم می کنند می توان تعداد
170.000 مسکن روستائی احداث کرد...
یا میتوان 714.286 فرصت شغلی کشاورزی یا 200.000 فرصت
شغلی صنعتی برای جوانان ایجاد کرد
یا میتوان10.000.000.000 متر مربع ساختمان مدرسه
و ورزشی در کشور ایجاد کرد
ویا میتوان با پول حجاج دوسال یک پالایشگاه سوپر مدرن با
ظرفیت 75000 بشکه احداث کرد
ویا با پول پنج سال حجاج میتوان ایران را به صادر کننده
بنزین مبدل ساخت و دیگر برای واردات بنزین محتاج اعراب نبود....
اما افسوس که با پول حجاج ایرانی قمارخانه های فرانسه
توسط شاهزادگان عربستان که انحصار بیزنس حج را در اختیار
دارند آباد میشود.....و تا رسیدن ایرانیان مسلمان به
مرحله فکرکردن در بهینه هزینه کردن پول برای نزدیکی به خدا
راه بسیار درازی در پیش است

==================
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن

زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن

پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن

به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن

به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن

به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن


شیخ بهایی


==============
هیچ سرمایه ای همچون خرد و هیچ تهیدستی  بالاتر از نادانی نیست
بی جهت که فردوسی خشمگین نمی شود:
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
 
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
 
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
 
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
 
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
 
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
 
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
 
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
 
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
 
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
 
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
 
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
 
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
 
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
 
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
 
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
 
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
 
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
 
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
 
اگر مایه زندگی بندگی است

دو صد بار مردن به از زندگی است

خلوتگه تنهایی


راهی به خـدا دارد  خلوتــگه  تنـــهایی ----- آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیـــی

هر جا که سـری بردم در پــرده تو را دیـدم ----- تو پرده نشـــینی و من هـرزه ی هر جایی
بیدار تو تا بــودم رویــای تو مـی دیـدم ----- بیدار کن از خـوابم ای شـــــاهد رویایی
از چشم تو می خیزد هنگامه ی ســـر مستی ----- وز زلف تو می زایـد انگیزه ی شــــیدایی
هر نقش نگارینت چــون منظره ی خورشـید -- --- مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی
چشمی که تماشاگــر در حسن تو باشد نیست ----- در عشق نمی گنجد این حسن تماشـــایی
  شهریار

تا جان در تنِ کاغذ من باشد، از تو می نویسم


نوشتن چه زیباست، اگر حقیقت در آن جای گیرد ؛

با این آگاهی که بعضی از این حقایق تلخند ؛ 

بیاییم اُستادانه با کلمات شیوا، جملات شیرین بسازیم و حقیقت را در "بغض قلم" جای دهیم، 

شاید اینگونه تلخی اش را پنهان سازیم ؛ 

اکنون جملات شیرین، افکارم را در بر گرفته اند، همراه آهنگی شیرینتر از خود، دلنواز شده، و با این طنین، کاملتر و شیواتر نمایان میشوند ؛ 

با جای گرفتن قلم در دستم، گویی بین این دو ارتباط برقرار میشود و افکارم با نوایی آرام قلم را روی کاغذ به رقص وامیدارد ! 

و این "رقص قلم" است که سفیدی کاغذ را با کلمات دلنشین پر میسازد، تا شاید در خلوت خواننده اش، دیده ها با شوق و لذت بخش جلوه کند !

آری، جایِ خوبیست برای گفتن و نوشتن، اما، مگر میشود هر چه دل می خواهد بگوید را، در اینجا خلاصه کرد؛ شاید اگر همه درختان قلم شوند و همه دریا ها دفتر، هرگز نتوانند گوشه ای از آنچه دل می خواهد را بیان کنند،

زیرا دل جایگاهِ عشق است و عشق یعنی همه چیز، و همه چیز یعنی " تو"و هر بار که " تو " را برای شعر برنمی گزینم، شعر مرا برای تو برگزیده است.

در هشیاری به سراغت نمی آیم؛ هر بار از سوزش انگشتانم درمی یابم که باز نام " تـــو " را می نوشته ام.

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ... ﺩﻭﻣﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ ...

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ... ﺩﻭﻣﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ ...

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...

ﯾﮑﯽ ﺗﻮ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺯﻧﺎﺳﺖ ...

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮔﻨﺎﺳﺖ ...

ﯾﮑﯽ ﻣﻮﯼ ﺳﯿﺦ ﻭ ﻏﯿﺮﺕ ...

ﯾﮑﯽ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺑﺪﺳﺖ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﺷﻬﻮﺕ ...

ﯾﮑﯽ ﺭﯾﺷﺸﻮ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻩ ...

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺶ ﻣﺮﺩﻣﻮ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻩ .... !!

ﺍﺭﻩ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﺎﺱ