نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»
نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

نادرحبیب الهی«ریش سفید»

زندان هایی که برای خود می سازیم

زندان هایی  که  برای خود می سازیم

زمانی که به محرومیت از آزادی می اندیشیم، معمولا به این نکته توجه نداریم که این خود ما هستیم که از طرق مختلف خود را در زندگی محدود می کنیم.

هر عملی که از انجام آن دچار هراس شده و تمامی رؤیاها و آرزوهای دوردست و برآورده نشده، به ما این امکان را می دهد تا تفاوت بین آنچه هستیم و آنچه در آینده خواهیم شد را ارزیابی کنیم. در واقع این همان «ترس» و خواهر تنی آن «اضطراب»است که ما را از انجام عملی که موجب شادی و خوشبختی مان می شود، باز می دارد.

پایه و اساس وجودی ما، مبتنی بر سخنان و قول هایی است که خود به آنها جامه عمل نمی پوشانیم. خواسته هایی چون موفقیت تحصیلی، شغلی، ازدواج ، عشق و... آرزوهایی هستند که تقریبا در میان تمامی افراد بشر مشترک هستند و بر آوردن این آرزوها امری عجیب و مرموز نیست اما اغلب برای آنکه به انسان موفقی تبدیل شویم تلاش لازم را انجام نمی دهیم.

انسان ها معمولا مسئولیت شکست هاو ناکامی هایشان را به دوش دیگران می اندازند.

شکست یا عدم موفقیتمان را نبود شانس می دانیم، گویی زندگی همانند قرعه کشی و یا یک بازی بوده که فقط تعداد محدودی از افراد در این بازی برنده می شوند. به بهانه کمبود وقت و فشار ناشی از کار و امرار معاش، از زیربار فعالیت و تحرک در راه رسیدن به هدف، شانه خالی کرده و بدین وسیله عدم تلاشمان را توجیه می کنیم. ترس از شکست موجب بی تحرکی فلج کننده ای می شود که معمولا مانع از آن است که به سمت هدف حرکت کنیم. داشتن کمی آرزو و بلندپروازی، مانع از سرخوردگی و ناامیدی در انسان می شود.

مایل نیستیم دست به اقداماتی بزنیم که احتمال خطر و شکست در آن وجود دارد. در دنیایی زندگی می کنیم که احتمال وقوع همه چیز امکان پذیر است. تصاویر انسان های موفق و شرح حال اشخاص گمنامی که حتی بدون آنکه از استعداد سرشاری برخوردار باشند، مشهور و صاحب نام شده اند در جامعه و محیط اطرافمان به فراوانی دیده می شود. به جای آنکه از حکایت انسان های موفق درس گرفته و در زندگی امیدوار باشیم، اکثر افراد بنا به درک و سطح فکری خود آن را تفسیر کرده و برداشت چندان صحیحی از آن ندارند. از طرفی دیگر در ظاهر چنین به نظر می رسد که این افراد(افراد موفق) به سهولت و بدون هیچ تلاشی به شهرت و مقام دست یافته اند و این شهرت به ظاهر سهل الوصول موجب دلسردی و آزردگی ما می شود.

در حالی که به طور طبیعی، تغییر و پیشرفت روندی تدریجی است که به یکباره صورت نمی گیرد. اما در جوامعی که همه چیز به سرعت پیش می رود، تغییر تدریجی اثر و نتیجه مطلوبی به همراه ندارد پس صبر و اراده لازم برای رسیدن به هدف چه می شود؟

توصیه های گوناگونی در این زمینه وجود دارند، کتابخانه ها و مجلات مملو از موضوعات و روش های مختلف پیرامون ثروت، تناسب اندام، زیبایی و جذاب تر شدن، اعتماد به نفس و راه های رسیدن به آرامش است. چنین به نظر می رسد که شدیدا درگیر روش های گوناگون در جهت پیشرفت و رشد شخصی خود شده ایم.

با این وجود، افرادی که در این زمینه نیازمند کمک هستند هیچ گونه تغییر در رفتار و افکار خود ایجاد نکرده و همچنان همان روند همیشگی و رفتاری را که دیروز و حتی سال گذشته داشته اند، در پیش می گیرند. حرفه روانپزشکی، این وضعیت و چیزهایی را که لازمه پیشرفت و تغییرات واقعی در رفتار آنان است مورد بررسی قرار می دهد.

قبل از به انجام رساندن آنچه که باید انجام شود، باید بتوانیم آن را در ذهن خود تصور کنیم. این امر آسان به نظر می رسد، اما به روشنی دریافته ایم که اکثر افراد رابطه بین یک رفتار(عمل) و آن چیزی را که در وجودمان احساس می کنیم، درک نمی کنند. طب مدرن و صنعت تبلیغاتی مسئولیت و سهم بزرگی را در این زمینه ایفا می کنند. بر این باور هستیم که می توانیم به راحتی و با سرعت بر چیزهایی که در خود و زندگی خود دوست نداریم، فائق آییم. وجود بازارهای دارویی، داروهایی که موجب بهبود وضعیت روحی ما می شوند، امکان تغییر قیافه به کمک عمل های جراحی زیبایی و پیشرفت های شخصی با شناخت و بهره گیری از فرهنگ، همگی این باور را در انسان تقویت می سازد که خوشبختی همانند یک شیء فروختنی است.

ملکم فوربس در این زمینه جمله معروفی گفته است:«اگر فکر می کنید که پول نمی تواند خوشبختی را بخرد، بدین دلیل است که برای خرید به مکان درستی نرفته اید.»

این نوع باور و عقیده، که با پول می توان خوشبختی را خرید، فقط بر حس نارضایتی و محرومیت ما افزوده و همچنان ما را در زندان هایی که خود، آن را ساخته ایم محبوس می کند. چرا که گمان می کنیم که زندگی به یک قرعه کشی یا بازی لاتاری شباهت دارد و گاه با تصور اینکه «امید» نیز همانند یک شیء فروختنی است، شرکت در این نوع بازی ها را توجیه می کنیم.

هرگونه تغییر در رفتار و منش انسان، نتیجه یک روند تدریجی نامحسوس است. اگر به دقت فرار موفق زندانیان را بررسی کنید، متوجه خواهید شد که آنان ساعت ها، ماه ها و حتی سال ها برای رسیدن به آزادی روی پروژه فرار فکر کرده و وقت صرف کرده اند؛ البته هدف ما از این مثال، تشویق و ستایش از موفقیت زندانیان و عمل فرار نیست، بلکه می توانیم از اراده و تلاش آنان درس بگیریم.

در روانشناسی، یکی از دشوارترین ارکان ارزیابی یک فرد، زمانی که وی خواستار شروع روان درمانی است تمایل واقعی او برای تکامل و رشد و خواست و اراده ای است که وی در این راه می گذارد، که خود این عمل مستلزم شجاعت است. برخی از بیماران برای درخواست کمک نزد یک روان درمانگر می روند اما تمایلی برای تغییر اساسی خود ندارند. ما در جامعه ای گله مند زندگی می کنیم؛ جامعه ای که در آن اکثر افراد برای بیان احساسات و مشکلات خود مرتبا در حضور دیگران به گله و شکایت می پردازند.

اکثر افرادی که در زندگی قربانی خشونت های دوران کودکی، ناکامی ها و شکست های متعدد و خطاها و اشتباهاتی که توسط دیگران انجام شده، بوده اند در برنامه های رادیویی و تلویزیونی، در حضور همگان به گله و شکایت از مشکلاتشان می پردازند. این افراد برای جلب ترحم و دلسوزی دیگران و در صورت امکان جبران خسارت، روی اعمال و رفتار و شکایتی که آگاهانه از آنان سر می زند نام «بیماری» گذاشته اند.

در مطب روانپزشکان، تعداد کثیری از این افراد به چشم می خورند که به دنبال گوشی شنوا و شخصی که دلسوزانه به درد دل های آنان گوش فرا دهد و دارویی که بتواند درد و رنج آنان را تسکین دهد، به این مکان ها آمده اند. این افراد با امتناع از رفتن سرکار یا با مراجعه به مطب روانپزشک، سعی بر آن دارند تا به دیگران بفهمانند که آنان واقعا بیمار هستند. حضور آنان در این مکان ها به آن دلیل نیست که برای زندگی بهتر و شاد زیستن به بررسی زندگی خود پرداخته و با پذیرفتن مسئولیت احساسات خود، اقدامات مهم و درستی را اتخاذ کرده و آنها را در زندگی به کار می گیرند.

مردم تصور می کنند که با بیان افکار و آرزوهایشان می توانند تغییری واقعی در خود ایجاد کنند، غافل از آنکه ابهام و تضاد بین گفتار و عمل، روند درمان را مختل می کند. شاید اعتراف و بیان افکار، در انسان احساس خوشایندی را به وجود آورد، اما اگر در رفتار تغییری داده نشود، این سخنان فاقد ارزش خواهند بود. ما انسان ها موجوداتی هستیم که از نعمت سخن گفتن و حرف زدن برخوردار بوده و دوست داریم حتی جزئی ترین افکارمان را بر زبان بیاوریم. البته اگر نتوانیم آنچه را که بر زبان می آوریم عملا انجام دهیم این به آن معنا نیست که ما افرادی دو رو و ریاکار هستیم چرا که معمولا به منظور و نیات خیری که داریم، معتقد هستیم. تنها مسئله این است که اهمیت بیشتری به کلمات یعنی گفته های خود و دیگران داده و به رفتار و اعمالی که نیت و قصد ما را به طور حقیقی توصیف می کنند، توجه زیادی نشان نمی دهیم.

دیوار زندان هایی که با دستان خود آن را ساخته ایم، در پشت خود، ترس از ریسک کردن، زیباترین رؤیاها و آرزوهایمان و اینکه روزی خواهیم توانست جهان و اطرافیانمان را آنگونه که می خواهیم تغییر دهیم را، پنهان و محبوس می کند. گاه رؤیاها و خیال پردازی ها موجب دلگرمی انسان می شوند و کنار گذاشتن آنها دشوار به نظر می رسد، اما دشوارتر از آن این است که انسان خوشبختی خود را روی نقطه نظرات و عقایدی که دور از واقعیت هستند بنا کند؛ واقعیتی که همواره با ماست.

خدایا تو رهایمان کن از وابستگی ها...

بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم.
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم.
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت، گریستیم و باز نفهمیدیم.
به کیف صورتی گلدار، به دوچرخه آبی شبرنگ، به خیلی چیزها بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.

چقدر این درس تنهایی تکرار شد و ما رفوزه شدیم.

این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم ...
افسوس نفهمیدیم که قرارست روی پای خود بایستیم؛
نفس از کسی قرض نگیریم؛
قرار از کسی طلب نکنیم؛
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم؛
دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم؛
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم؛
دربند نباشیم، رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم؛
عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم.
بند ناف را کامل نبریده اند ... به مویی بند ست ...
خدایا تو رهایمان کن از وابستگی ها...

مراقبه

مراقبه

مراقبه حالت مطلوبی از هوشیاری است که از طریق مناسک و تمرین های معینی حاصل می شود. اگر از مراقبه دعاوی و تشریفات فلسفی و عرفانی را جدا کنیم، آنچه باقی می ماند نوعی فعالیت مغزی است که با ریلکس شدن جسم همراه می شود. در مراقبه شخص با تمام وجود تمرکز و توجه خود را بر روی یک زمینه و موضوع متعالی متوجه می سازد و به نوعی تمرکز هدایت شده مبادرت می ورزد. برای رسیدن به این درجه از خلسه و جذبه روحی کوشش آگاهانه و فعال صورت می گیرد. در گذشته های دور این امکان وجود داشت که مردم به دور از زندگی پیچیده و استرس زا در یک خلوت نسبی، ساعت ها به مراقبه و تفکر و تأمل بپردازند، و در مورد مشکلات و مسائل مختلف و متعدد بیندیشند. برای کسانی که در آن زمان می زیستند مراقبه کردن دست یافتنی تر و راحت تر از مراقبه در جهان صنعتی قرن بیستم بود. شکل های مختلفی از مراقبه را می توان در مکاتب و مذاهب مختلف چون بودائی، مسیحیت، اسلام، یهود، یوگا و... یافت ولی به اختصار در این نوشتار به دو نوع مراقبه که بسیار متداول و مؤثر است اشاره می شود.

۱) مراقبه راهگشا:

از طریق آن شخص ذهن خویش را برای ورود و دریافت تجارب و دریافت های جدید صاف می گرداند. در این مراقبه شخص هیچ کاری انجام نمی دهد، به چیزی نمی اندیشد و راحت و ریلکس تمامی ذهن و جسم خود را رها می سازد. تمامی افکار و احساسات را از ذهن خویش دور کرده و از انحراف و غوطه ور شدن در ذهنیات مغشوش جلوگیری می کند، و رها شده و ریلکس به تماشای روشنی ذهن و افکار و درک فوق العاده می نشیند.

۲) مراقبه متمرکز:

که در آن شخص با توجه و تمرکز فعال بر یک شیء، یک جمله، یک فکر و... نتیجه مطلوب را به دست می آورد. در این گونه مراقبه تمرکز روی شیء یا فکر صورت می گیرد، به طوری که تمامی توجه شخص بر روی ماهیت آن شیء یا فکر تمرکز می یابد، بدون توجه به رابطه موجود بین آن شیء و یا آن فکر با فکر دیگر، در واقع تمامی مسائل حول و حوش آن را نادیده انگاشته و سعی می کند فقط بر مورد تمرکز خود به مراقبه بپردازد. در شرق متدهای عمیق و جالبی برای مراقبه وجود دارد که شخص مراقبه کننده به وسیله یک مطلع کارآزموده راهنمائی می شود تا این که به درجه ای از تعالی و تکامل دست یابد. شما هم مراقبه متمرکز را شروع کنید و بدانید که تمام پیشرفت یک انسان از تمرکز بالا ناشی می شود. ممکن است با آدم هائی در زندگی مواجه شوید که قادر به انجام امور خارق العاده ای باشند البته به غیر از موارد نادری که این موهبت ها اعطاء الهی است. در سایر موارد تمرین و تمرکز شخصی به مرور زمان توانائی انجام این امور را به این اشخاص می دهد. در عین حال که روش های بسیاری برای انجام مراقبه وجود دارد ولی در تمام آن ها روش اصلی یکی است. در زیر به یک روش عملی تقریباً استاندارد می پردازیم که می توانید برای ریلکسیشن و رهاسازی جسم و روحتان از تنش ها و استرس و به طور کلی تمام افکار منفی که در طول روز در بدن شما جمع شده است، استفاده کنید.

روش عملی:

۱) با چشمان بسته در وضعیتی راحت قرار بگیرید. سعی کنید که بدنتان کاملاً آرام و با حداکثر آرامش قرار داشته باشد. البته نحوه راحت بودن به چند نوع می تواند باشد ابتدا این که در سر و صدا انجام این تمرینات تقریباً بی فایده است که هیچ، بیشتر استرس را در افراد افزایش می دهد. پس اولین نکته آرامش محیط شماست. دومین موضوع نحوه قرار گرفتن بدنتان است شما می توانید بر روی یک صندلی که در آن احساس آرامش می کنید بنشینید این بستگی به خودتان دارد که چه شرایطی را انتخاب کنید. روش دیگر این که بر روی تختخواب دراز بکشید سعی کنید از دراز کشیدن روی فرش اکیداً خودداری کنید. بر روی تخت نباید پستی و بلندی باشد یعنی حداقل این که پای شما نباید نسبت به کمر و ران در مکان بالاتری قرار داشته باشد دلیلش هم این است که باعث خواب رفتگی عضلات پا می شود. در مورد وضعیت سرتان هم می توانید از بالش استفاده کنید چون هیچ منعی وجود ندارد البته اگر بالش ضخامت کمتری داشته باشد بهتر است و کسانی هم که می توانند بدون بالش بر روی یک محیط صاف دراز بکشند هم نتیجه بهتری خواهد داشت. زمان انجام دادن فقط به خودتان بستگی دارد. ولی باید زمانی باشد که دلهره انجام کاری را نداشته باشید چون تأثیرات معکوسی در درازمدت بر روی روانتان خواهد داشت.

۲) تمامی عضلات خویش را شل کنید، این کار را می توانید از پای راست شروع کنید و رو به بالا این جریان ریلکس کردن را ادامه دهید تا جائی که کاملاً تمام بدنتان در آرامش غوطه ور شود. برای اطمینان از ریلکس کامل عضلات بدن یک بار دیگر هم از سر شروع به شل کردن بدن کنید.

منظور از ریلکس کردن بدن این است که در هنگامی که روی تختخواب دراز کشیده اید و یا روی صندلی نشسته اید، تمام حواستان را بر روی اعضاء بدن به ترتیبی که شروع می کنید متمرکز کنید و در همین حالت ماهیچه های بدن را شل کنید به طوری که هیچ حسی روی آن عضو نداشته باشید. تا به آخر که یک یک اعضاء را شل و راحت می کنید.

۳) تنفس عمیق را با شمارش همراه کنید. به صورتی با شماره یک هوا را به داخل ریه بکشید و با شماره دو تخلیه کنید. این عمل را تا شماره پنجاه ادامه دهید و در این حال باید تمام توجه شما به نحوه تنفس متوجه باشد.

این عمل باید حداقل ۲۰ بار انجام شود. نکته مهم این است که نباید با سرعت این تنفس را انجام دهید و باید یک فاصله چند ثانیه ای بین هر تنفس باشد.

۴) پس از اتمام عمل شمارش، بدن خود را رها کنید، و خود را به صورتی راحت و رها شده تصور کنید.

۵) آنچه را که در حال وانهادگی و رهائی به ذهن شما می رسد، بدون کوشش در تجزیه و تحلیل آن، پس از پایان مراقبه یادداشت کنید. در مراقبه مهم این است که خود را به تمام معنی رها کنید نه این که بخوابید و یا فکرتان را بر روی موضوعی خاص متوجه کنید که برایتان اهمیت دارد، زیرا باعث می شود که شما به دنبال راه حل ها البته به صورت آگاهانه و به صورت تحلیلی بروید. شاید در ابتدا ۲ تا ۳ ماه لازم باشد که فقط طریقه درست مراقبه کردن را بیاموزید و بتوانید آرامش و تمرکز بهتر خود را بیابید.

به هر حال پس از مدتی چنان یگانگی و راحتی و صلح و صفائی را در خودتان احساس می کنید که روز به روز موجب موفقیت شما می شود و مشکلات یکی پس از دیگری از شما دور می شود و شما تکامل یافته و آسوده خاطر می توانید با گسترش تدریجی این مراقبه با بذرافشانی فکری بر روی مسائل دلخواه خویش به مراقبه بپردازید و برای مسائل و مشکلات و ایده های خود راه حل های عمیق و جالبی بیابید. این روش مراقبه در اصل یک نوع از عمل خود هیپنوتیزم است که به صورتی مبتدی تر بیان شده است.

یک سوال اساسی /یک جواب منطقی


فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم
یک سؤال اساسی
و یک جواب منطقی
سؤال :
از عالمی سوال شد:چه اشکالی دارد که انسان به جنس مخالف نگاه کند و لذت ببرد؟
پاسخ :
نگاه به حسن جمال جنس مخالف ضررهایی دارد که به طورخلاصه اشاره می شود:
1_ می بینی ، می خواهی، به وصالش نمی رسی، دچارافسردگی میشوی…!
2_ می بینی، شیفته می شوی، عیب ها را نمی بینی،
ازدواج میکنی، طلاق می دهی.!
3_ می بینی ، دائم به او فکر می کنی، از یاد خدا غافل می شوی، از عبادت لذت نمی بری.!
4_ می بینی ، با همسرت مقایسه می کنی،ناراحت می شوی، بداخلاقی می کنی.!
5_ می بینی، لذت می بری، به این لذت عادت می کنی، چشم چران می شوی،
در نظر دیگران خوار می گردی.!
6_ می بینی ، لذت می بری، حب خدا در دلت کم می شود،
ایمانت ضعیف می شود.!
7_ می بینی ، عاشق می شوی، از راه حلال نمی رسی،
دچار گناه میشوی.!
لذا اسلام در یک کلمه می گوید :
""نگاهت را از نامحرم نگاهدار""

چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است ؟!

چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است؟

شما بهترین نامه‌ها را بنویس با بهترین خط و پاکت و کاغذ، رویش هم یک چک صد هزار تومان بچسبان، مخابرات این نامه را به مقصد نمی‌رساند. ولی یک تمبر دو سه تومانی ممکن است به مقصد برسد. گاهی یک تمبر پاکت را رد می‌کند. گاهی یک چک صد هزار تومانی پاکت را رد نمی‌کند.

دل پاک، همراه عمل صالح

بابا دلت پاک باشد،کافی است!!!

نکته : آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود، فقط می‌گفت: «آمنوا» اینکه کنار «آمنوا» گفته: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»، یعنی هم دلت پاک باشد، هم کارت درست باشد. اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی‌شود. پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود. مغز و پوست باید با هم باشد. هم دل، هم عمل!

وضع من خراب‌تر از این حرف‌هاست که با نماز درست شود!

بعضی از جوان‌ها میگویند که وضع گناه و معنویت ما خیلی خراب است و اصلاً ما برای این معنویات لیاقت نداریم! اما از این نکته غافل هستند که شیطان دنبال همین نقطه ضعف است.
اتفاقاًشیطان همین را می‌خواهد که با یک گناه بگوید: حالا که این کار را کردی، دیگر به درد نماز نمی‌خوری. قرآن یک آیه دارد، می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114) چون خراب کردی، حتماً مسجد برو. چون ما اهل گناه و لغز هستیم اتفاقاً بیشتر به سوی معنویت رفته و در آستان الهی را بکوبیم . *توجه به نعمت‌ها، نه کمبودها

ما هم یکی از نماز نخوان ها!

بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی
این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است. حالا که همه دروغ می‌گویند. بیا ما دو تا هم دروغ بگوییم.حرف غلط است. فاصله‌ی بین کفر و ایمان چیست؟ فاصله‌ی بین کفر و ایمان نمازاست. مثل اینکه اگر به توپ فوتبال یک سوزن بزنی، بگویی: حالا یک سوزن که صد تا سوزن نمی‌شود. بله یک سوزن صد تا سوزن نمی‌شود. اما همین سوزن می‌دانی چه کرد؟ باد توپ را خالی می‌کند و همه چیز را خراب خواهد کرد .

مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران

گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! مقوا با دو قطره باران شل می‌شود. اعمال تو ، تو را به خدا برساند، مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگو یند! حدیث داریم «المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد...

" از بیانات حجت الاسلام قرائتی "